🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگردنگاهکن
پارت331
مامور اداره آگاهی باشتاب گفت:
–بعضیها هم مثل این خانم که رفت بیرون یا مثل مادر خودت کلا ناقص میشن درسته؟ بعد رو به پدر کرد و ادامه داد:
–داشتیم کسایی که کلا زمین گیر شدن.
در حقیقت اینا از دیگران میخوان که در پوشش الفاظ و عرفان و کیهان و این حرفها تسلیم شیطان بشن.
اینا در حقیقت اسلام و قرآن رو میبرن زیر سوال، همون کله گندشون میگفت قرآن یه اشکالاتی داره، وقتی در مورد گذشتش تحقیق و بررسی کردیم فهمیدیم حرفهایی که در مورد مدارکش گفته دروغه، اصلا دکترا نداشته، به خاطر پول گرفتن از مردم ساده به هر دروغ و دقلی دست زده.
پدر پرسید:
–منظور از عرفان که میگن یعنی راهی رو میرن که به خدا برسن درسته؟ پس این وسط درمان بیماری دیگه چیه؟ مگه اینا چندتا کار انجام میدن؟
مامور اداره به آن خانم مشاور نگاه کرد.
خانم ذاتی شما بفرمایید.
خانم ذاتی تشکر کرد و گفت:
–این فرقه اصلا ربطی به عرفان ندارن، یه آدم مدعی که هیچ چیزی از دین و عرفان نمی دونه ادعاهایی کرده و متاسفانه جمعی دورش رو گرفتن و اون رو تشویق کردن و اون هم هر روز به فعالیت خودش اضافه کرده تا جاییکه حتی دست به تاویل آیات قران به نفع خودش و تشکیلات خودش زده. بعدها هم از ضعف نظارت در کشور استفاده کرد و با ادعاهای درمان بیماری های لاعلاج خودش رو نوعی مسیح جدید معرفی کرد که در لابه لای حرفهاش به وضوح این ادعا مشهوده، اگر مردم حمایتش نمیکردن هیچ کدوم از این اتفاقها نمیوفتاد.
سکوت سنگینی کل اتاق را فراگرفت، سکوتی که صدای نفرت میداد.
هلما سکوت را شکست.
–جناب سروان با من چیکار میکنن؟ من که تنها نبودم خیلیها مثل من الان هستن و دارن کارشون رو ادامه میدن، توی اکثر شهرهای ایران این کلاسها به صورت مجازی هست همین کلاسهای قانون جذب یا یوگا و انرژی درمانی و آرامش ذهن و غیره همشون یه سرش برمیگرده به همین کلاسهای عرفان پس چرا با اونا کاری ندارید، من خودم خیلی از استادها رو میشناسم که به صورت مجازی با همین کلاسها چه پولهایی که به جیب نمیزنن.
مامور اداره آگاهی همانطور که چیزی مینوشت سرش را تکان داد.
–مثل این که جنابعالی فراموش کردی برای چی اینجا هستی؟ اولین جرمت آدم رباییه، استادایی که نام بردی لابد شاگردهایی مثل همین خانم دارن که تا دم مرگشون سنگ استادشون رو به سینشون میزنن و اصلا هیچ وقت نمیفهمن چه کلاه گشادی سرشون رفته، ما که به زور نمیتونیم بهشون بگیم بیان شکایت کنن.
بعد رو به پدر ادامه داد:
–آقای حصیری روز به روزم این جور کلاسها متاسفانه داره بیشتر میشه. هر جاش رو میگیری از یه جای دیگه میزنه بیرون
پدر دستش را به صورتش کشید.
–شاید چون خود مردم هم دنبال این چیزا هستن.
وقتی دین آدمها کمرنگ بشه همینه دیگه، آدمیزاد همیشه دنبال یه دستاویزه، کشورهایی بودن و هستن تو این چیزا از ما جلوترن، به کجا رسیدن؟ آخرش به این نتیجه رسیدن که راهشون اشتباه بوده.
نمیفهمن بابا کسی که تو رو خلق کرده بهتر میدونه تو باید چطور به آرامش برسی نه بندهی گناهکارش
مامور اداره آگاهی به هلما اشاره کرد.
✍️
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸