🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀 فرمانده گردان زرهی لشکر8 نجف‌اشرف بانگ رسای بچه ‏ها در فضای منطقۀ عملیاتی چون آذرخش بود که بر سر دشمنان بعثی فرود می‏آمد. می‏دیدیم که عراقی‌ها با ماشین‏هایی پر از نیرو می‎آمدند اما جرئت اینکه حتی از آنها خارج شوند را نداشتند لذا ارشدشان آنها را پرت می‎کرد پایین و آن بدبخت‎تان زبون با آن همه مهمات و تسلیحاتی که در اختیار داشتند به جای اینکه دفاع کنند به دنبال وسیلۀ نقلیۀ در حال حرکت می‎دویدند. تنها در آنجا آتش توپخانۀ دشمن بود که زمین را می‎لرزاند اما رزمندگان چون بنیان مرصوص، مسلح به نام الله بودیم و دل گرم به فرماندهی چون، آقا امام زمان. به هدف تعیین شده رسیده بودیم در حالی که اسرای زیادی گرفتیم. تعجب‎مان از این بود که آنها با آن همه تسلیحات و تیربار و فشنگ و اسلحه چگونه فوراً خود را تسلیم می‏کردند و مدام تکرار می‏کردند انا مسلم در حالی که سلاح دست‎مان گاه خالی بود. راوی : 🥀🌷🍃🌹🌹 🥀🌷🍃🌹 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• ‏🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲 ..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡.. •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•• لینک زیر را دنبال کنید تا به کانال🌷🌹شهیدستان🌷🌹در Eitaa ملحق شوید👇👇 لینک کانال شهیدستان ╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮ @Shahidestan1 ╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯