🌷🕊داوطلب شهادت شده بود🕊🌷 مادر محمد ماجرای چگونگی شهادت فرزندش را که از فرمانده‌شان شنیده است این‌طور تعریف می‌کند: در شب تاسوعا نیرو‌های داعش با مبارزان ما درحومه شهر حلب درگیر می‌شوند. بعد از چند ساعت درگیری مهمات نیرو‌های ما تمام می‌شود. از طرف دیگر نیز ۲ خودرو مهمات و تجهیزات که در حال آمدن بودند در محاصره داعش قرار می‌گیرند. محمد و چند نفر دیگر داوطلب آوردن خودرو مهمات می‌شوند و با مقابله جانانه از حلقه محاصره داعش عبور می‌کنند و خودشان را به خودرو‌های مهمات می‌رسانند. داعشی‌ها که می‌دانستند اگر این مهمات به دست نیرو‌های ما برسد کارشان تمام است. با تمام قدرت با محمد و همراهانش درگیر می‌شوند. یکی از خودرو‌ها در جریان درگیری منفجر می‌شود. محمد بلافاصله سوار خودرو باقی‌مانده می‌شود تا از آنجا دور شود. اما نیرو‌های داعش خودرو را تعقیب و هدف گلوله قرار می‌دهند محمد و خودر و با هم منفجر می‌شوند. من این موضوع را نمی‌دانستم تا زمانی که جنازه محمد را به خانه‌مان آوردند. در طول شب جنازه محمد در خانه و اتاق خودش بود. من و علی برادرش بالای سرش بودیم. زمانی که از علی خواستم تابوت را بازکند تا جنازه محمد را ببینم علی به گریه افتاد و گفت: مادر جنازه‌ای باقی نمانده تنها چند تکه استخوان سوخته داخل تابوت است. به عنوان یک مادر به‌دلیل شهادت فرزندم ناراحت و دل‌شکسته هستم، اما در اعماق وجودم از اینکه محمد در شب تاسوعا و برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شهادت رسید و درواقع به آرزوی همیشگی‌اش رسیده خوشحال هستم.» 🌺یادشهداباصلوات 🌺 🕊🌱🌷 @Shahidestan1