📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۳)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊دختر عمه شهید
شبی در عالم رویا دیدم به همراه همسر و دو فرزندم برای زیارت امامزاده علی اشرف(ع) میرویم. ابتدای خیابان امامزاده، پارکی است. بچه ها گفتند می خواهیم به پارک برویم. همینطور که بچه ها مشغول بازی بودند من و همسرم دیدیم یک پیرمرد خوش سیما و محاسن سفید دو فانوس روشن در دست، به داخل امامزاده علی اشرف(ع) رفت احساس کنجکاوی باعث شد که بچهها را رها کنیم به سمت امامزاده برویم متوجه شدیم آن چهره نورانی از امامزاده سید مهدی(ع) فانوسها را روشن میکند و به سمت امامزاده علی اشرف(ع) میآورد و روی مزار شهدا ميگذارد و برمیگردد. دوباره فانوسها را میآورد من دل نگران بچهها بودم ولی صحنه طوری شد که مجذوب آن شدم و با همسرم داخل حياط امامزاده رفتیم. ديدم از ضریح مطهر امامزاده نور همچون مهتاب و از هر مزار شهید هم شعاعی از نور به سمت آسمان میدرخشد. سر مزار شهید عباس رفتم لحظاتی به مزار او خیره شدم گفتم شما به غریبهها نظر لطف داری و حاجات آنها را برآورده میکنی من كه دخترعمهات هستم يك محبت و نظري هم به من بکن. سرم را برگرداندم دیدم عباس داخل امامزاده علی اشرف(ع) است در حالی که یک دستش رویی ضريح است ما را نگاه میکند و لبخند میزند. از خوشحالی از خواب بیدار شدم.
ادامه دارد ...
#یادشهداباصلوات
#تاثیر_نگاه_شهید
🌷🇮🇷