🌸🍃 سکانس اول : _ حسین ؟ + اوهوم ! _امیرعلی ؟ + آره ! _ سبحان ؟ + امممم ... آره _ هادی چی ؟ + اینم خوبه ! _ چیزه ... ببین اینم علامت زدماا ... متین ؟ + قشنگه ! زن کتاب را می اندازد ! _ ای بابا ... من که نمی گم در مورد قشنگیشون نظر بدی ! ... بگو کدوم بهتره ؟! مرد می خندد و با شیطنت نگاه می کند : + اسم حالا مهم نیس ... مهم اینکه قیافش به من می ره !! زن که سعی می کند قیافه جدی خودش را حفظ کند و زیر خنده نزند ، رویش را به حالت قهر بر می گرداند ! مرد با مهربانی می خندد ... _حالا می بینیم به کی میره ! 🌸🍃 سکانس دوم : زن آهسته کنار تابوت زانو می زند ، نوزاد را روی سینه ی بابا می گذارد ... _تو بردی ... اون خیلی شبیه توئه ... راستی نگفتی ... حسین ؟ ...امیر علی ؟ سبحان ؟ هادی ؟ ... نگفتی اسمشو چی بذارم ؟ .... 🌸🍃 @shahidgomnam