تقدیم به غواص شهید حمید رضا اسلامی فرمبارکه ای
✍🏽اسماعیل سکاک > قزوین
می خواهم از رشادت تو گفتگو کنم
از لحظه ی شهادت تو گفتگو کنم
از لحظه ها ی حادثه ، از ماجرای خون
از خاکهای منطقه ، از کربلای خون
از عشق و از حماسه و از خود، بریدن ات
با رودها به وسعت دریا رسیدن ات
هفده بهار چشم براه رسیدنت
در آسمان جبهه به شوق پریدنت
یادش بخیر لحظه ی رفتن حمید رضا
یک غنچه بود وقت شگفتن حمید رضا
مادر بدست سینی اسپند و سیب داشت
کوچه چقدر حال و هوایی عجیب داشت
مادر که ریخت دانه ی اسپند را ، گریست
در لحظه های بدرقه لبخند را ، گریست
غواص آبهای شجاعت برو برو
زیبنده مدال شهادت برو برو
می دید مادرت ، که تو مرد خطر شدی
با خنده و چفیه ، به شکل دگر شدی
می دید در نگاه تو باغ بهشت را
زیبا ترین، وسيع ترین ،سرنوشت را
سربند یا حسین، به پیشانی تو بود
مثل همیشه فصل غـزلخوانی تو
🌹🌹
امروز با زبان دگر می توان سرود
نام تو را در اوج هنر می توان سرود
از تو و از تمامی مردان پا به کار
از جان گذشتگان و خریدار وصل یار
آنانکه خود مسافر این جاده بوده اند
و عاشقانه زائر این جاده بوده اندازه
مردان پاک باخته ی این حوالی اند
سرسبزی بهار در این خشکسالی اند
آنانکه در محاصره ی گاز خردل اند
آنانکه در گذشتن از خویش اول اند
آنانکه مثل تابلویی قاب گشته اند
در خاکریز منطقه نایاب گشته اند
اندیشه را به بال هنرپرورانده اند
خود را برای روز خطر پرورانده اند
آنانکه خود مسافر صحرای دیگرند
از هر زبان که می شنوی نا مکررند
آنانکه در تلاطم اروند مانده اند
آنانکه تا همیشه هنرمند مانده اند
لوح مقام از کف جانان گرفته اند
امضا ز دست پیر جماران گرفته اند
اینها شهید منطق عرفانی تواند
اینها مرید پیر خراسانی تواند
اینجا عزیز لاله رخان بینهایتند
مردان استقامت و صبر و شجاعتند
غواص آبهای شجاعت بیا بیا
زیبنده مدال شهادت بیا بیا
خون تو کرده فصل خزان را، بهار تر
حالا شده ست قامت تو، استوار تر
دق کرده است کوچه ی ما از نبودنت
قاصر شده زبان قلم ،از سرودنت
از جان خود گذشتی و با روح پر زدی
یک شب عزیز، با تن مجروح پر زدی
با اشتیاق جام ولا سر کشیده ای
یعنی به افتخار شهادت رسیده ای
در آبهای منطقه غواص بوده ای
سر مست بوی عطر گل یاس بوده ای
با آنکه قطعه قطعه شده ، پاره پاره ای
در آسمان خاک شلمچه ، ستاره ای
یادش بخیر پیکر تو ، سال شصت و پنج
چشم انتظار مادر تو ، سال شصت و پنج
یادش بخیر گرم و صبور ایستاده بود
مردانه بر کرانه ی نور ایستاده بود
از کربلای پنج تو پرواز کرده ای
راهی به بارگاه خدا باز کرده ای
بر حلقه ی شهید و شهادت ،نگین شدی
روشن ترین ستاره ی میدان مین شدی
نام تو تا همیشه ی تاریخ ماندنی ست
انبوه خاطرات تو هر روز خواندنی ست
باران که ریخت گریه ی مادر شدید شد
این کوچه تا همیشه به نام شهيد شد