هدایت شده از سیدرحیم مرسلی
با خاطرات برادر رزمنده تخریبچی حاج علیرضا قهرمان پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 علی اکبر جوادی زمستان ۱۳۶۱ دشت عباس (قسمت دوم ) 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ...آنچه باعث شده برادران این همه ایثارگری و رشادت ها را داشته باشند، این است که اینها در انقلاب بزرگ شده اند و از شاگردان درس، مکتب، پیام و راه امام هستند و در کلاس امام نشسته اند و توانسته اند اینگونه تقویت شوند واین جور در راه اسلام از جانشان بگذرند و علت دیگرش، حالت معنوی و عرفانی برادران است که وقتی می شنوند وقت عملیات نزدیک شده و فردا به میدان مین خواهند رفت، از چادرهایشان و یا از درون وسیله ای که دارند، یا زیر درختان، یا در گودالها و هر جایی که ظن آدم می رود، می بینید صدای مناجات می آید؛مثل خیمه های ابا عبدالله علیه السلام. در آن شبها وقتی به نزدیک آنها می رسی، می بینی فانوس را گذاشته اند و نماز شب می خوانند.اگر این رشادتها و ایثارگری ها باشد، می توانیم در جنگ تا آخرین نفر و تا آخرین لحظات، جنگ کنیم و پیروز شویم. ولی اگر خدای نکرده این معنویت ها و ایثارگری ها نباشد، در آن زمان نخواهیم توانست بر دشمن غالب شویم. امروز این برادران رزمنده با این باورها و فداکاری ها و معنویت هاست که آرزو دارند راه شهدای کربلا را پیش گیرند و این راه را می روند که یا به فتح کربلا و یا به شهادت برسند. اینها آرزو دارند که دشمنان اسلام را از کشور بیرون کنند. آدم وقتی به اعمال رزمندگان به‌ویژه تخریبچی ها نگاه می کند، می بیند که اینها واقعأ راهیان کربلا و قدس هستند. اینها هستند که می توانند موانع کربلا و قدس را بردارند.اینها در این امتحانات کوچک و عملیات ها نشان داده اند تا رسیدن به خط دشمن، چگونه و با چه فداکاری از میدان‌های مین و کانال هائی که دشمن ایجاد کرده می گذرند و چگونه دشمن را تارومار می کنند....اینها در میدان‌های مین با مین بازی می کنند در جای لازم، خودشان را روی مین می اندازند و روی مین می خوابند تا دشمن عملیات را نفهمد. تکه و پاره می شوند و دم نمی زنند. زخمی می شوند ساکت می مانند و با عشق رسیدن به رضایت خدا ایثار می کنند. پس با دیگر سختی ها هم می توانند مقابله کنند... . پیش از عملیات مسلم بن عقیل قرار بر این شد که برویم یک میدان مین را پاکسازی کنیم. در چادرها ثبت نام می کردند که پنج شش نفر را برداریم و برویم به میدان مین. افراد تعیین شده حالت خاصی داشتند و دعای توسل و مناجات و حلالیت خواهی و خداحافظی و امثال اینها زیاد بود. در یکی از چادرها که قرار بود سه نفر انتخاب شوند، یکی از انتخاب نشده ها گفت:من پنجاه تومن می دهم که یک نفر جایش را به من بدهد. یکی از برادران دیگر هم تا ساعت ۱۲ شب جلوی چادر ما نشست و گفت:باید مرا هم ببرید و اگر مرا ثبت نام نکنید از اینجا نخواهم رفت. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 برگرفته از کتاب به سوی معبر، نوشته علیرضا قهرمان پور، تهران، نشر بید، ۱۴۰۳، صفحات ۱۰۰، ۱۰۱ و ۱۰۲