#بصیرت_عاشورایی_1400
#نوجوان
وقت خوندن داستانه🦋
وارد مدینه که می شود با صحنه دلخراشی رو به رو می شود.سرهای چند نفر را بریده اند و از شاخه های نخل آویزان کرده اند!
تنش داغ می شود و نفسش به شماره می افتد.عبایش را روی سرش می کشد و با عجله خود را به خانه می رساند.
همسرش به استقبالش می آید اما با دیدن حال دگرگون و رنگ پریده اش می گوید:
-سر دوستانت را بر نخل دیدی؟
-آری.
-نمی پرسی چه شده؟
برای خواندن ادامه این داستان زیبا روی فایل بالا کلیک کنید.
🆔
@ShamimeOfoq