🌷 تعجب سلمان از لباس فاطمه 🌿 سیّد بن طاوس در كتاب الدروع الواقیة، به نقل از كتاب زهد النبى، نوشته ابوجعفر احمد قمى روایت نموده: هنگامى كه آیات «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِكُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ » (حجر، 43و) نازل گردید، پیامبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله به شدّت گریان شد و اصحاب آن حضرت نیز گریستند؛ در حالى كه نمى دانستند چه آیه اى بر پیامبر نازل شده و كسى نیز قدرت نداشت با آن حضرت سخن بگوید و علّت گریه ی شدید او را جویا شود. چون پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله هر گاه فاطمه سلام الله علیها را مى دید، خوشحال مى شد؛ لذا سلمان فارسی، یكى از اصحاب پیامبر به سوى خانه فاطمه روان گردید، چون بر در خانه آن حضرت رسید، مشاهده نمود كه وى مشغول آسیاب كردن جو مى باشد و در آن حال این آیه را مى خواند: «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقى » (قصص، 60)، سلمان به فاطمه سلام الله علیها سلام كرد و آنچه را كه براى رسول خدا رخ داده بود، شرح داد؛ حضرت فاطمه دست از كار كشید و لباسى را كه دوازده جاى آن با برگ نخل وصله شده بود پوشید و از اطاق خارج شد تا به نزد رسول خدا برود، سلمان فارسى هنگامى كه نظرش به لباس فاطمه سلام الله علیها افتاد، منقلب شده به شدّت گریان گردید و گفت: «دختران قیصر و كسرى غرق در ابریشم هستند، در حالى كه لباس دختر پیامبر خدا صلّى اللَّه علیه و آله پشمینه اى مندرس و پر از وصله است.» هنگامى كه حضرت فاطمه نزد پیامبر رسید، درباره تعجّب سلمان فارسى از لباسش سخن گفت و فرمود: «سوگند به خداوندى كه تو را مبعوث فرموده، مدت پنج سال است كه من و على، غیر از یك پوست گوسفند، كه روزها شترمان روى آن علف مى خورد و شب ها آن را به جاى تشك مورد استفاده قرار مى دهیم، چیز دیگرى نداریم و متّكاى ما از جنس پوست است كه درون آن را با لیف خرما پر كرده ایم.» رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله با شنیدن این سخنان، به سوى سلمان بازگشته فرمود: «دخترم فاطمه از گروه "سابقین" است.» بعد از این سخنان فاطمه سلام الله علیها خطاب به رسول خدا فرمود: «جانم به فداى شما، چه چیزى باعث شده بود كه شما آن قدر گریان شوید؟» رسول خدا آن دو آیه اى را كه بر وى نازل شده بود، براى فاطمه تلاوت نمود، پس از شنیدن آن آیات، فاطمه سلام الله علیها سر خود را به زیر افكند و فرمود: «واى بر آن كسى كه داخل دوزخ شود.» هنگامى كه سلمان، آن دو آیه را شنیده و سخنان فاطمه را در مورد آن ها استماع نمود، گفت: كاش كه من نسبت به خانواده ام گوسفندى مى بودم و آنان گوشت مرا مى خوردند و پوستم را پاره پاره مى كردند ولى قصّه جهنّم را نمى شنیدم. و ابوذر غفارى گفت: اى كاش از مادر متولّد نشده بودم و چنین سخنانى را نمى شنیدم. و مقداد گفت: اى كاش پرنده اى بودم و در بیابان ها مى زیستم و از حساب و عِقاب آزاد بودم. 📚 [زندگانى حضرت زهرا سلام الله علیها، ترجمه ی بحارالانوار، ص400] 🆔 @ShamimeOfoq