🦋🦋🦋 خوررر پوف... خورررر قایق سفید کنار رودخانه خوابیده بود یک ماهی سرش را از آب بیرون آورد و گفت: چه خبر است؟چه قدر خور و پف می کنی؟ قایق یک چشمش را باز کرد و گفت: ساکت، دارم خواب دریا را می بینم. ماهی گفت: به آن جا نگاه کن ببین چقدر قشنگ است. قایق آن یکی چشمش را هم باز کرد و گفت: چی قشنگ است؟ ماهی گفت: عکس آن کوه توی آب. من هر روز سرم را از آب بیرون می آورم تا به این منظره نگاه کنم. قایق نگاه کرد. رودخانه مثل آینه بود. عکس کوه توی رودخانه افتاده بود. قشنگ بود. انگار اولین بار بود که قایق عکس کوه را در آب می دید. خواب از سر قایق پرید. قایق جلو رفت. جلو... جلوتر و به کوه نزدیک شد. کوه گفت: به چقدر خوب است قایق گفت: چی خوب است؟ کوه گفت: آواز آن مرغ دریایی. گوش کن ببین چه قشنگ می خواند. قایق نگاه کرد. یک مرغ دریایی کنار پل آواز می خواند. آوازش زیبا بود. قایق جلو رفت. آواز پرنده تمام شد. پرنده گفت: به... به .... چه زیباست قایق گفت: قایق سفیدی که به دریا می رود. قایق نفس عمیقی کشید بوی دریا می آمد. دریا نزدیک بود. ✍🏻سرور کتبی 🎨عاطفه شفیعی راد 🆔 @ShamimeOfoq