#بصیرت_عاشورایی
#راسخون
#مجموعه_نمایشگاهی
8️⃣1️⃣ستارگان بصیرت
💠شیفته شهادت
عون در مقابل برادرش حسین، ایستاد. السلام علیک یا مولای. سلام سلام رخصت بود؛ اجازه ی میدان رفتن و جان نثاری. امام قامت رشید و چهره ی آرام عون را مرور کرد. درنگی کرد و ناگهان بلند و بی شکیب گریست.
برادرم! تسلیم مرگ شده ای؟ عون بغض نهفته در گلو را فرصت شکفتن نداد و گفت: چگونه تسلیم مرگ نباشم در حالی که بی یار و یاورت می بینم؟
امام اجازه ی میدان داد. چند گامی بدرقه اش کرد. تیغ عون خارهای خدعه و خیانت را درو می کرد. علفهای هرز کربلا را نشانه می رفت. ذوالفقار زبانش هراس و مرگ بر قلبها می افشاند. غبار گرفته و عرق ریزان و تشنه کام. امام او را ستود و آفرین گفت و خواست تا دمی بیاساید. عون گفت: ای برادر، برای آسودن نیامده ام؛ شیفته ی شهادتم؛ اما خواستم بار دیگر ببینمت؛ جمال دلارایت را نظاره کنم؛ بگذار به میدان روم. تشنه ام تشنه؛ اما می دانم دمی دیگر از دست پدر جام خواهم گرفت. اجازه بده جان خویش را فدایت کنم.
عون پرشورتر قدم به میدان گذاشت. دشمن وحشت زده می نگریست. بر زبانها زمزمه افتاده بود که چه قدر شبیه پدرش علی، می جنگید. سیاه رویی سیاه دل به نام خالدبن طلحه کمین کرد و نیزه در پهلوی عون نشاند. عون از اسب فرو افتاد. باران نیزه بود و شمشیر، سنگ و چوب. عون در آخرین لحظه ها زمزمه می کرد: بسم الله و بالله و على ملّة رسول الله .
▪️عون بن علی بن ابی طالب
او فرزند اسماء بنت عمیس است
سن: حدود ۴۵ سال
ویژگی ها و فضایل: خوش سیرت و خوش صورت، شجاع، شیفته ی اباعبدالله، بصیر و صبور، عارف به دین، جسور و بی باک در نبرد، سوارکار ماهر و تیرانداز و نیزه انداز قوی بود.
🆔
@ShamimeOfoq