عشق به حسین .pdf
128.8K
«من می‌خندانمش. بالاخره روزی می‌خندانمش.» چه فکر احمقانه‌ای می‌کردم. حماقت را از حد گذرانده بودم. فکر می‌کردم دلقک هستم آدم خوبی هستم. همه را می‌خندانم محبوب دل همه هستم. نه، من کارهایم درست نبود. تازه می‌فهمم در چه اشتباه بزرگی بوده‌ام. چه کارهای ابلهانه‌ای از خود بروز می‌دادم. ادا و اطوار کودکانه. کارهای زننده. شوخی‌های بی‌مزه، با همه کس. با آن کسی که خوشش می‌آمد و با آن کسی که از شوخی بدش می‌آمد. نه کارم درست نبود. اعتراف می‌کنم که شور همه چیز را در آورده بودم. شده بودم یک دلقک حسابی. اگر حرف حضرت سجاد(ع) نبود شاید برای همیشه در این گمراهی می‌ماندم و ... برای خواندن این داستان روی فایل بالا کلیک کنید👆🏻 🆔 @ShamimeOfoq