زینب جان .. دخترِ صبورِ باقریحه ، سلام ! یک بغل موعظه آورده ام برایِ جانِ پر تشویش‌ات ..‌. آمده‌ام تا بگویم تمامِ آنچه که در کتاب ها خوانده ای ، در حالِ تکرار است ! آمده‌ام تا بگویم رسالتِ تو از رسالتِ محمد جهان آرا و حاج ابراهیم همت و عباس بابائی ، دشوار تر است . عزیزِ من . . سالیانِ درازی‌ست که در کنجی تکیه میدهی و از سرگذشتِ گذشتگانِ این آبادی میخوانی ... حالا وقتِ عمل است ! بسم الله الرحمن الرحیم را بگو و با ذکر یازهرا ، خط شکن باش ... به قولِ قدیمی‌هایمان که می‌گفتند : کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود ! رسالتِ تو ، بیانِ آنچه‌ گذشت هاست برای نسلِ آینده .. علی ها و حسن ها و حسین ها و عباس ها در میانه‌ی میدان در حال دفاع از آرمان‌های دین مقدس اسلام هستند و حالا این رسالت فاطمه هاست که از ولایت دفاع کنند و حتی اگر لازم شد جان بدهند .. این زینب ها هستند که باید با خطابه هایشان کاخ یزیدی های زمانه را به لرزه در آورند . امروز ، در قلبِ جمهوری اسلامی ایران ، قرآن را به آتش می‌کشند و فردا در کابل جانِ پانزده دخترِ بیگناه را میگیرند ... به دمشق و سوریه و یمن و حلب ، حمله می‌کنند ، چادر از سرِ دخترِ مسلمان شیعه می‌کشند و بسیجیِ جان بر کف را سر می‌برند . دشمن همان است ! باید باور کنی کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا را ... باید این جمله را در فکر و ذکر و قلب و جان و روحت تثبیت کنی .. زینبِ مغمومِ من برای حفظ این خاک ، هزاران هزار نفر ، سالها شکنجه را ، ماه ها دوری از خانواده را ، روز ها سختی کشیدن را تحمل کرده و به جان خریده اند. برای حفظ این خاک ، هزاران هزار نفر ، داغِ پدر و برادر و همسر و فرزند دیده اند .. حالا من از تو جان و مال و ناموس نمی‌خواهم... تنها رسالتِ تو بیان واقعیت ها و تبیین مسائل روز است .. رسالتِ تو سالها نوشتن است ... سکوت را بی شرفانند که خوب می‌دانند . اگر اهلِ مبارزه ای باید چنان مستحکم حقایق را بیان کنی که گویا جز تو هیچ خطابه گویی در میدان حاضر نشده است . با توکل بر یگانه خالقِ هستی بر کشتی نجات حسین سوارشو‌ و از طوفانِ سهمگینِ نفاق و کفر دشمنان ترسی نداشته باش . به امید روزی که شهیده خطابت کنند. یاعلی . نامه‌ای از طرفِ خودم به خودم ✍🏻||