آسمان کَر شده از نعرهی صد دسته نهنگ
شهر را صاعقه بستهست به رگبار فشنگ
خفه کرده نفس شبپرهها را شب تار
باد در موی پریشان صنوبر زده چنگ
پنجره باز برای چه کسی کف زده است
پرده رقصیده به آوای کدامین آهنگ
ناودان کف به لب آورده و بَدمست شده
چه کسی ریخته در حنجرهی بام شرنگ
چه کسی غصهی یخبستن ما را دارد
دل سنگ آب شده از سخن سنگ به سنگ
باد بر هر درِ بسته زده با خود گفته
گشتهام در همهی شهر دریغا دل تنگ
باید این دستهی گل را بفروشد باید...
یک شکوفه که ندارد به سر و صورت رنگ
زیر باران سرِ میدان شده سرگردانتر
کودک لُنگ بدستی که دوپایش شده لنگ
آه باران چه کسی گفته که تو زیبایی
آه باران به تو نفرین به تو لعنت به تو ننگ...
#علی_فرزانه_موحد