هرشب که آه تا به سحرگاه می‌کشم با اشک شعله بر جگرِ ماه می‌کشم تا بازهم به شِکوه نگویند بس کنم آهسته گریه می‌کنم و آه می‌کشم از رنگِ سرخِ بستر و از پیچ و تابِ من فهمیده زینبم غمِ جانکاه می‌کشم تا اين در شكسته ، به لبخند وا کنم خود را به خاک این ره کوتاه می‌کشم بازو اگر مدد کُنَدم دور از همه آبِ وضوی آخرم از چاه می‌کشم با نیمه جانی‌ام شبِ خود صبح می‌کنم با دردِ سینه‌ام نفسی گاه می‌کشم 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚 @Sheroadab_alavi