غزل شماره 181581241734.mp3
654.5K
صوتی غزل ۲۰(استاد حسین آهی) روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست (توبه ) زهدفروشان گران جان بگذشت وقت شادی و طرب کردن رندان برخاست چه ملامت (رسد ) آن را که چنین باده خورد این( نه عیب است بر عاشق رند و نه خطاست ) باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست ما نه (مردان ) ریاییم و حریفان نفاق آن که او عالم سر است بدین حال گواست فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم باده از خون رزان است نه از خون شماست این نه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود ور بود نیز چه شد مردم بی‌عیب کجاست