چرخید و پیش آورد رنگ دیگری را
شاید بنوشاند شرنگ دیگری را...
تا وصل«شیدا»برد و«رسوا»بازگرداند
مهتاب کوهستان پلنگ دیگری را...
دیوانه وار از ماه رفتم تا لب چاه
انداختم در چاه سنگ دیگری را...
بر تار«چنگ»دیگری زد،چنگ«دیگر»
بر تار زد بر تار چنگ دیگری را...
دست پشیمانی به پیشانی گرفتم
یک ننگ پوشانید ننگِ دیگری را..!
#فاضل_نظری