در مدح حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در عشق دوست قصه ام از این قرار شد او هرچه هست ، هست ، به من کردگار شد گیرم که چشم من رخ او را ندیده است بی دیدنش اویس اسیر نگار شد گیرم که یار پاسخ عشقم به تیغ داد عمرابن عبدود ز علی ماندگار شد جز مرتضی شبیه خدا در جهان مجو شان خدا به ذات علی انحصار شد آئینه را خدا که به دستش گرفت دید سرتا به پا علی به خدا اشکار شد نفس نبی علیست بنا بر مباهله گیرم که اولی به نبی یار غار شد کار ولایت از طرف حق به مصطفی وز او به نفس او به علی واگذار شد گر مرتضی نبود کتاب خدا نبود قران به ذوالفقار علی پایدار شد سبقت گرفت از همه شاهان به سروری آنکس که در سرای علی خاکسار شد آنجا که پشت دشمن دین را علی شکست دیدند مردمان چه کسی در فرار شد آسوده شد خیال پیمبر برای جنگ هرجا که کار جنگ به او واگذار شد هر جا نقاب از روی صورت کنار زد فریاد دشمنان علی الفرار شد انگار خون دشمن او شور بوده است خون خورد و تشنه تر جگر ذوالفقار شد مقداد مدح اوست فقط کار ذات حق شاهی که جبرئیل بر او پرده دار شد شاعر مقداد اصفهانی