کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان مهر اولست و زیادت
گرم جواز نباشد به بارگاه قبولت
کجا روم که بمیرم بر آستان عبادت
مرا به روز قیامت مگر حساب نباشد
چو هجر و وصل تو دیدم بسم ز موت و اعادت
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت
گرم به گوشه چشمی شکستهوار ببینی
فلک شوم به بزرگی و مشتری به سعادت
مرا هر آینه روزی قتیل عشق ببینی
گرفته دامن قاتل به هر دو دست ارادت
اگر جنازه سعدی به کوی دوست درآرند
زهی حیات نکونام و مردنی به شهادت
#سعدی