😔 کارمند 😔 چهره اش دایم پریشان و نژند قد او کوتاه طبع او بلند پر ز وصله کفش و جورابش بود جیب او سوراخ همچون یک سرند هست مستاجر ز بعد بیست سال با چنین اوصاف باشد مستمند چون حقوقش را به خانه می برد همسرش بر او زند بس نیشخند با حقوق کل ماهش می خرد یک حلب روغن دوتا هم کله قند هم اضافه کارها کم گشته و کارت های هدیه دیگر نیستند نیست دیگر حق ماموریتی تا رود رشت وخراسان وسهند بس که نسیه برده او از سوپری کاسبان شهر هم با او بدند وام هایش بی شمار و سوددار می زند بر فیش او هرماه گند بعد عمری کار باشد روزمزد کس نپرسیده خرت اما به چند آرتروز دیسک کمر اعصاب خرد صد مرض بر جسم او زد پوزخند هست ارباب رجوعش بس زیاد می رسد آسیب و گاهی هم گزند بعد عمری قسط دادن این بشر یک لگن بگرفته نام آن سپند تا که استخدام گردد خوانده است بز بیاری در چرای گوسفند چونکه پرسیدم ز شغل و حرفه اش خنده ای کرد و بگفتا کارمند علیرضا تیموری 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛