به سارا بگویید می خواهمش که چون بیژن از چاله در چاهمش بلندست دیوار حاشای وی اگر چند دیوار کوتاهمش به مجلس چنان توپش از من پر است که گویی محمدعلی شاهمش گر از شش جهت راه بندد به من من آن "بی جهت پای در راهم"ش اگر بنده خواهد خوشا بندگی وگر شاه خواهد چه غم؟شاهمش شوم شیر اگر روبه آید مرا وگر شیر شد بنده روباهمش اگر جان کم آورده پر می کنم وگر تن زیادی ست می کاهمش اگر چند سخت است نرمش کنم به راه آرمش گرچه گمراهمش بدانند من کشته و مرده ی خودآگاهش و ناخودآگاهمش وفا کرده ی دیده الا وفا جفا جسته ی جور جانکاهمش مرا می کشد یا مرا می کُشد یکی زین دو "پنجاه پنجاهم"ش پناهنده از قهر بیگاه او به گهواره ی مهر گهگاهمش خراشیده تار و خروشنده وار از آن زخمه ی راه و بیراهمش نی ام قاصدک تا به بادم دهد اگر چند در کف پر کاهمش علیرغم فر فرودستی ام فرادست مردم یداللهمش به نامش ببالم که بالد ز من که من افکننده در افواهمش سزد گر بر آیینه دستی کشد که عمری مکدر ز یک آهمش وگر روز و شب آفتابی شود شب و روز چون سایه همراهمش نگویم چو مفلوک هندی سرا "سگ آستان بوس درگاهمش" ولی اینقدر هست کز جان و دل دعاگوی شام و سحرگاهمش ز غاسق اعوذ برب الفلق که دیری ست دور از رخ ماهمش بزن بر من ای ابر شهریوری که لرزان ازان باد دی ماهمش اگر چند محتاج تاکید نیست به سارا بگویید می خواهمش