پیوندِ نور با شب بر صلح مبتنی نیست
با برّه، گرگ غیر از در فکر دشمنی نیست
هان ای دهانِ پرخون از صلح دم زنی چون؟
در آستینِ دشمن جز مشت آهنی نیست
در گیر و دار میدان ناگه سپر فکندن
بر خصم تکیه کردن الا ز کودنی نیست
با دیوِ شب درآویز؛ بیدار باش و مگریز
گو آن کدام صبحست کآغازِ روشنی نیست
تهران، دمشق و بیروت فرزند کربلایند
اینها برادریشان از جنسِ ناتنی نیست
ای خصمِ ناجوانمرد؛ پنهان ترین هماورد
گیرم که مَرد کُشتی؛ اندیشه کشتنی نیست
✍مهدی رضائی