برادر ابراهیم نقل میکند :
میگفتند که اسیر شده، مادر بعد برگشت آزادگان و نیومدن ابراهیم حالش خیلی بدتر شد
میرفت سر یخچال و برفک یخ میخورد
مادر میگفت جگرم داره میسوزه
یک ماه بعد وقتی رو تخت بیمارستان بهش شوک میدادن، گفتم بس کنید
از بینی مادر خون می آمد
میدونستم قلب مادر منفجر شده
شهیدابراهیمهادی 🌷🌷🌷
@Sho_hadaA