#روضه_حضرت_اباعبدالله_علیه_السلام
#شب_۲۹_ماه_مبارک_رمضان
#به_نفس_سیدرضا_نریمانی
شب وداعه و غمِ وداعت آتیش به قلب مادرت میزنه امون از اون لحظه که خواهرت گفت: لحظۀ زیر گلو بوسیدنه اینجا لباشُ رو گلوت گذاشت و به جای زهرا مادرت، بوسه زد زمین نفس نفس میزد وقتی که نفس زنون به سمتِ گودال اومد گودی گودالی که از نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، شد لبالب رو حنجرت نشسته بعدِ خنجر لرزشِ بوسه هایِ گرم زینب یه جای سالم تو تنت نمونده میگفت الهی که برات بمیرم مقطع الاعضا! پاشو کاری کن پاشو دارم میرم! ببین اسیرم دارن به گریه های خواهر تو شمر و سنان و حرمله میخندن طاقت داری بشنوی؟ خوش غیرتم! دستام و با طناب دارن میبندن! ــــــــــــــــــ با گریه خیمهگاهُ میبینم با غصه ذوالجناحُ رو میبینم با گریه صورتت رو میبوسم با غصه قتلگاهُ میبینم میبینمت به مشکل افتادی به زیرِ پایِ قاتل افتادی جلو چشایِ من به خاک و خون شبیه مرغ بسمل افتادی آب آورت رو میبری میدون گل پسرت رو میبری میدون اُم وهب حالمُ میدونه کی خواهرت رو میبری میدون؟! خدا میدونه خوب میجنگم شمشیر نشد با چوب میجنگم میگم که دخترِ علی هستم از صبح تا غروب میجنگم فدایِ غصه خوردنت داداش غریب گیر آوردنت داداش برات بمیرم که ته گودال به زورِ نیزه بردنت داداش آخه اینا چی میخوان از جونت؟!! فدای موهایِ پریشونت هنوز که خیزرون نیاوردن بگو چرا شکسته دندونت!!! فدای این نگاهِ مظلومت از آب هم کردن محرومت تو رو خدا نگو انا العطشان با نیزه میزنن تو حلقومت داره چه غوغایی به پا میشه دم غروب کربلا میشه والشمر جالسٌ علی صَدرِک داره سر از تنت جدا میشه .. ای حسین ...اومد کنارِ این بدن، نشست شروع کرد به حرف زدن ، یهو دید یه دستی اومد رو شونهش .. تا سر رو برگردوند دید سکینه دخترِ حسینِ .. نشست کنارِ عمه .. یکی میگه «أ أنتَ أخي؟!! ..» اون یکی صدا میزنه «هَذَا نَعشُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ» وما یه مرتبه این دختر شروع کرد روضه بخونه .. یا اَبَتاه اُنظُر اِلی عَمَّتیَ المَضروبَه .. بابا نگاه کن عمهم رو دارن میزنن .. بابا نگاه کن عمه رو دوره کردن ..بالحسینِ و به حضرت زهرا الهی العفو .
#وداع_با_ماه_مبارک_رمضان
┏━━ °•🖌•°━━┓
https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
┗━━ °•🖌•°━━┛
┏━━ °•🖌•°━━┓
https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah
┗━━ °•🖌•°━━