ناگھان در وسط ڪربلا؛🥀 عباس‌-؏- همہ اون ناجیب‌ها رو کنار زده و خودش رو بہ کنار آب رسوند! (چهار هزار نفر کشتہ شدن و اونایی هم کہ زنده موندن از ترس فرار کردن) اما همین ڪه میخواست بیاد سمت خیمه‌ها؛ اول یکۍ از دستاش رو بریدن💔 آقا با دست دیگہ‌اش مشک رو گرفت و همینطور کہ جلو میرفت سپاه یزید فرار میکردن از ترس.. دست بعدیش رو کہ بریدن، بازم عباس-؏- ناامید نشد! 💔 مشک رو بہ دندون گرفت و راهش رو جلو رفت کہ آب ببره براے بچہ‌های حسین-؏-...💔 اما همین‌کہ تیر بہ چشمای علمدار حسین زدن و آقا دیگہ نتونست جایی رو ببینہ و از اسبش افتاد...💔 اونقدر آقا رو تیر زدن کہ امام حسین-؏- وقتۍ اومد بالا پیکرش نتونست بهش دست بزنہ... میترسید پیکرش بریزه💔 . . .😭