🗞
خاطرات نقل شده درباره شهيد
🌷علي اكبر درستی
🍃شهيد علي اكبر درستي فرمانده گروهان۳ گردان جندا... و فرمانده تيپ۱۰۶، مردي شجاع و صبور و در عين حال هوشيار و مدير بود. در موقعيتهاي حساس و خطرناك، با توسل به ائمه اطهار و دعا 🤲🏻بهترين راه ممكن را انتخاب مي كرد.
شهيد در جبهه هاي مختلف نبرد حق عليه باطل، از سردشت و پيرانشهر و كردستان تا جبهه هاي جنوب در عملياتهاي مهم حضور داشت.
از اين شهيد خاطرات زيادي وجود دارد كه به گفتن دو خاطره از ايشان بسنده مي كنيم:
1⃣
حاج عمران، تپه شهدا، تاريخ۱۳۶۵/۲/۲۵
🍃به گردان جندا... اعلام شد كه عراق در تپه شهدا در منطقه حاج عمران در حال حمله 💥پردامنه و پيشروي است. گروهان۳ به همراه گردان جندا... به منطقه اعزام شد و درگيري سختي در منطقه روي داد و نيروهاي ايراني مانع پيشروي نيروهاي عراقي در تپه شدند.
بعد از چند روز درگيري شهيد داوطلب آوردن مهمات از پايگاه سردشت شد. به همراه شهيد به سردشت رفتيم و بعد از بار زدن چند دستگاه خودرو مهمات به طرف منطقه حركت كرديم.
عصر به گردنه حاج عمران رسيديم. در اين زمان به علت تابش نور خورشيد☀️ از طرف عراق و منعكس شدن نور به وسيله خودروها، نيروهاي عراقي، خودروهاي ايراني را به توپ مي بستند كه طي آن اكثر قريب به اتفاق خودروهايي كه قبل از ما قصد رد شدن از گردنه را داشتند منهدم شده بودند.
نيروهاي خودي، ما را جلوتر از گردنه متوقف كرده و وضعيت را به ما توضيح دادند و از ما خواستند تا خوابيدن آتش 🔥عراق در آنجا بمانيم. شهيد درستي گفت: به خاطر نياز مبرم نيروها به مهمات بايد هر طوري كه شده از گردنه رد شويم و پيشنهادكرد كه ما۵ بار «امن يجيب ...» و يك بار آيه الكرسي🙏🏻 را خوانده و راه بيفتيم.
ما همين كار را كرده و حركت كرديم و در طي رد شدن از گردنه هيچ عكس العملي از طرف توپخانه عراق مشاهده نكرديم و آتش عراق به كلي متوقف شد. ما از گردنه به سلامت عبور و مهمات را به نيروها رسانديم.
نيروهاي ايراني متعجب بودند😳 كه ما چگونه از زير آتش عراق و بدون دادن هيچ تلفاتي از گردنه عبور كرده و به منطقه درگيري رسيديم.
2⃣
شهيد درستي در عين قاطعيت و استواري، مردي خوش خلق و شوخ طبع بود.
🍃در تاريخ ۱۳۶۷/۵/۲۵ در منطقه يال بوالفتح و دوپازا در شهرستان سردشت، ما با توجه به شرايط سخت منطقه و راهپيمايي طولاني روز قبل از شدت خستگي نتوانستيم براي نماز صبح بيدار شويم.شهيد درستي كه فرمانده گروهان بود تلاش كرد تا ما را براي نماز صبح بيدار كند، ولي در اين كار توفيقي نيافت. بعد از مدتي با سر و صداي زياد فرياد زد: مار، مار، 🐍ما به سرعت و با حالت وحشت زدگي به بيرون فرار كرديم 🏃🏻و تا به خودمان آمديم شهيد را با حالت خنده و در حال گرفتن وضو ديديم كه گفت: وضو بگيريد و نمازتان را بخوانيد. ما تازه فهميديم كه شهيد شوخي كرده است.البته اين اولين باري نبود كه شهيد چنين شوخي مي كرد، به هر حال ما شروع به وضو گرفتن كرديم. در همين حال خمپاره اي به سنگر ما خورد و منفجر شد.
شهيد درستي پس از سالها مبارزه با دشمن بعثي بعد از اتمام جنگ تحميلي در تاريخ ۱۳۶۷/۷/۱۸ در منطقه زيوه، مرز سه كشور ايران، عراق و تركيه به كمين كردها افتاد و به شهادت رسيد و عاشقانه ❤️به ديدار معشوق شتافت.🥀
🌷یاد و خاطره شهید بزرگوار
گرامی باد🌷
@Shohadaye_Khoy