. «خسته جانم» حالم نه خوب است و نه بد، فقط قصد پیاده شدن از این دنیای غرق خواب خون دارد. نه بهار و نه پاییز دیگر حالم را خوب نمی‌کند.  زیرا حتی حال آنها هم دیگر خوب نیست، نه بهار بهارست نه پاییز پاییز است. این دنیا روبه خستگی است با اینکه روز به روز شاهکار جدیدی  می‌سازد. اما تا باز نگردد، حال بد همچنان بر دنیا حاکم است. خسته جانم، نا بلد راهم، چاره فقط باید پی نشانه ها رفت! قبل اینکه گرفتار بیراهه ها شویم. و چاره ‌ی حال من نوشتن است، باید بنویسم، قبل اینکه کلمات درونم دچاره  آه،اشک شوند. خدایا تمام دردهایم را به کلماتی تبدیل کن که باعث حال خوب بنده هایت شود. @ShugheParvaz