سلام به تمام دوستان عزیز
من سرنوشت زندگی خودم وخانوادم گفتم بگم شاید درس عبرتی بگیرید
ما پنج تا داداش,و چهارتا ابجی بودیم
تا دوازده سال پیش زندگیمون عالی بود خانواده سرشناسی همه احترام ویژه ای برای پدرم و خانوادهم میگذاشتن
پدرم حلال مشکلات مردم شهرستانمون بود چه اقوام چه غریبه ها و دوستان...
ماچهارتا ابجیا شوهرکرده بودیم ،سه تا از داداشام هم ازدواج کرده بودن همگی فامیلی پدری و مادری ازدواج کردیم
تا اینکه پدرم سکته کرد فلج شد هفت سال روی تخت بود مادرم با بهترین نحوه ازش پرستاری میکرد هرچه بگم کم گفتم...
مکافات ما روزی شروع شد که تلفن داداش سومیم زنگ میخوره برمیداره ..پسر ابجی بزرگم میگه دایی دادم برس,که دارن من میکشن..
داداشم میاد دنبال دوتای داداشم که مجرد بودن تو خونه کنار پدرومادرم بودن که میگه بیاید بریم که رضا دزدیدن میخوان بکشنش...
این سه تا هم هرچه مادرم التماس میکنه که نرید دعوا میشه بدبخت میشید حرف گوش نمیدن ..هر سه تا باهم میرن ...
وقتی میرن سر ادرسی که پسر ابجیم داده بود که میبینن زدنش کمی زخمی شده
سوارش میکنن میرن طرف دوتا پسری که این بلا سر پسر ابجیم اورده بودن پیداشون میکنن ...
پسر ابجیم راضی کرده بودن که همراشون بره و عمل لواط انجام داده بودن !!!!
داداشام وقتی این حرف میشنون غیرتشون بر میخوره میرن سراغ اون دوتا پسر
دعواشون میشه حالا اونا هم همچین مشروب خورده بودن که چیزی حالیشون نبوده حتی پسر ابجیم خورده بوده
دعوا که شروع میشه دوتا از داداشام میرن طرف یکی از اون پسرا یکی از داداشام با پسر ابجیم طرف یکی دیگشون همدیگه میزنن ..یکیش میگیرن میارن پاسگاه نزدیک دعوا یکیش گم میکنن... وقتی میرن دنبالش که میبینن کناری افتاده داره جون میده نوک چاقو پسر ابجیم زده بوده تو ریه ش دیرمیرسن فوت میشه
اینجا داداشم میگه من قبول میکنم که زدم شما هیچی نگید ،قانون وقتی بفهمه عمل لواط بوده درست سریع خبر به گوش شهرستانمون میرسه که داداشای من علی کشتن میزیزن روی خونه ما سرو صدا!!!!
داداشام با پسر ابجیم و اون پسر دیگه میبرن بازداشت
شوهر ابجیم قبلا تو اطلاعاتی کار میکرده و سیاستمداربود،،به داداشم گفت تا اخرش تو قبول کن من خودم نجاتت میدم داداشم ساده حرفش گوش داد،،
یه برگه سفید داده بود به هر سه تا از داداشام نفری ۳۰تا امضا گرفته بود
این امضا وقتی گرفته بودکه همون هفته اول پسرش آزاد کرده بود ...داداشام وقتی میبینن چنین کاری از دستش آمده حتما بقیه کارها هم درست میکنه امضا میکنن
داداشم سفت سخت گفت من زدم
داداشم که زن و بچه داشت یک سال زندان بود ،داداش کوچیکم یک سال ونیم بین همین زندانی داداش بزرگم رفت شکایت پسر ابجیم کرد،،اونم زندان کردن یه شش ماهی !!!
داداشم که قبول کرده بود چهار سال تو زندان بود هرچه به شوهر ابجیم گفتیم کاری کن که بی گناهیش ثابت بشه گفت به من مربوط نیس ...با عموی پسری که فوت شده بود پاسدار هست رفته بودن پرونده عمل لواط کامل پاک کرده بودن که هم برای پسری که فوت شده بود زشت نباشه هم برای پسر خودش وقتی دیگه کار خودشون کرده بودن خودش کشیدکنارگفت به من مربوط نیست..
ادامه دارد
دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇
@Aseman100