🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 از مراحل آشنایی تا خواستگاری میگه
ما یک همکاری داشتیم پنجاه و خرده ای ساله. این بنده خدا چند سالی بود خانمش به رحمت خدا رفته بود بچه هاشم بزرگ بودن ما همیشه به شوخی بهش میگفتیم تجدید فراش کن خیلی جدی میگفت نه یک جوری عصبانی میشد که ما شرمنده میشدیم یک روز پشت سیستم خودش نشسته بود یکی از بچه ها از پشتش رد شد یهو تا چشمش به مانیتور کامپیوتر این آقا افتاد چشماش گرد شد یک جوری که ما هم کنجکاو شدیم این بنده خدا داره چیکار میکنه وقتی رفت آخر وقت اون همکارمون گفت که دیده تو سایت همسریابی داره میچرخه خیلی عجیب بود چون یک جوری عکس العمل نشون میداد و بهش برمیخورد میگفتیم زن بگیر که اصلا بعید بود بره تو سایت همسریابی من شیطنتم گل کرد چند روز تو خطش بودم بلاخره رمز سیستمش و پیدا کردم تا رفت نشستم ببینم تو چه سایتی عضوه دیدم بله سایت همسریابی عضو شده یک عکس روتوش شده ده سال جوان ترم گذاشته بود تو پروفایلش خلاصه پشت سرش کلی بهش خندیدیم ولی وقتی اومدم خونه همینجوری بدون هیچ نیتی از سر کنجکاوی که ببینم چه خانم هایی عضو این سایت ها میشن منم عضو شدم یکی دو روزی همینجوری چرخ میزدم تو سایت تا پروفایل یک دختر نظرمو جلب کرد. عکس نداشت ولی مشخصاتش خوب بود یکم زیادی خوب بود یعنی گفتم حتما ظاهرا مشکل داره از طریق سایت درخواست آشنایی دادم قبول کرد چند روزی با هم چت کردیم به نظر میومد خیلی باشخصیت باشه آخرش باهاش قرار گذاشتم ببینمش. شلوغ ترین جای ممکن قرار گذاشت باهام معلوم بود میترسه من رفتم فقط میخواستم ببینم چه شکلیه چون قبول نکرده بود عکس بده با ترس و لرز که الان یک اصغر سگ سبیل جلوم سبز میشه رفتم سر قرار ولی اونی که چشمام میدید و باور نمیکردم خیلی هم ناز بود اینجوری که میگفت از خانواده خوب و تحصیل کرده ای بود ازش پرسیدم چرا عضو سایت شده خیلی صادقانه توضیح داد دوست دارم ازدواج کنم ولی خواستگاری جز پسرعمم برام نمیاد چون خیلی منو میخواد هر کی میاد تو کوچه تحقیق یا خواستگاری عمم پرش میده خانوادمم چون باهاش موافقن چیزی نمیگن خودشم چون محیطش محدود بود کسی رو برای اشنایی پیدا نکرده بود به توصیه دوستش عضو سایت همسریابی شده بود یکم که با هم بیشتر آشنا شدیم تصمیم گرفتم برم خواستگاری ولی شرطش این بود که خانوادش نفهمن عضو این سایت بوده باهم توافق کردیم هیچکس جز خودمون دوتا کسی چیزی نفهمه آشنایی رو از طریق یک اشنای مشترک خیالی عنوان کردیم که اصلا کسی دقیق نمیدونست کیه جوری که عمه اش نفهمه من خواستگارم در موردشون تحقیق کردم وقتی خواستیم بریم خواستگاری پسر عمش خیلی اذیت کرد. تو یک ساختمان بودن ولی باباش وقتی دید من موقعیتم خیلی خوبه رضایت داد و ما ازدواج کردیم خانواده ها هنوز گاهی میپرسن دقیقا کی شما رو بهم معرفی کرد ما هم هردفعه یک جوری میپیچونیم هیچ وقت فکر نمیکردم منم یار و شریک زندگیمو از سایت همسریابی پیدا کنم و باهاش خوشبخت بشم. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d