.
ا✦❆✦❆✦❆✦❆
#داسـتـانِ
فــامـیـل نـاب
قسمت
#پنجم
ا✦❆✦❆✦❆✦❆
🤕سرتون رو درد نیارم عمو رضا اون شب انقدر گفت که همه رو نگران کرد و بعدش هم راههایی به بابام یاد داد که با انجامشون بعد ازچند ماه دیگه داداش حسین خودش کمتر سراغ گوشی میره ، گوشیش رمز نداره و همه میتونن برن تو گوشیش ...
💣 ماجرای اون شب مثل بمب تو فامیل ترکید ، آبجی مریم ماجرا رو تو گروه فامیل ناب تعریف کرد ، هر کی ی چی میگفت
🔻- یکی میگفت از عمو رضا بعیده...
🔺- یکی میگفت : حق با عمورضاست ...
🔻- یکی میگفت : جمع کنین این حرفا چیه ...
🔺- یکی میگف : دیگه میخواین بریم تو غار زندگی کنیم ...
🔻- یکی میگفت : من ی نفرو میشناسم که این بلاها سرش رفته ...
🔺- یکی میگفت : اون بار تو روزنامه خونده عکسای ی بازیگری رو ازش برداشتن و اخاذی کردن ...
🔻- یکی گفت : اینا همش الکیه...
🔺- یکی میگفت : اگه بده چرا خودشون اونجا کانال دارن ، هم مراجع هم بزرگان ، هم رهبر
✅ جاتون خالی یه کمپین تشکیل شد تا برن با عمو رضا بحث کنن ولی همه دست از پا درازتر برمیگشتن ... اما فرداشب فرق داره ،
👥فرداشب همه ی جا جمع میشن تا با عمو رضا بحث کنن ، موقعیتی که ی ساله منتظرش هستیم...
📲الان هم تو گروه غوغایی به پاست ... کی چی بپرسه ؟ چه جور بپرسه ؟ و...
🚕- چشم آبجی جونم تو راهیم داریم میایم ، کی اومده ؟
👌- همه ، عمو حسین و عمو محسن و عمو مرتضی و عمه زهرا و عمه نرگس و ... همه هم با بچه هاشون اومدن ، زودتر بیا
🚏- نزدیکیم تو راهیم ، داریم میرسیم فعلا خداحافظ یکم دیگه میبینمت
#اختصاصی
ادامه دارد.......
……………………………………ا
👇برای مطالعه قسمت چهارم این لینک رالمس نمایید
https://eitaa.com/repentance/876