. ا✦❆✦❆✦❆✦❆ فــامـیـل نـاب قسمت ا✦❆✦❆✦❆✦❆ 🤕سرتون رو درد نیارم عمو رضا اون شب انقدر گفت که همه رو نگران کرد و بعدش هم راههایی به بابام یاد داد که با انجامشون بعد ازچند ماه دیگه داداش حسین خودش کمتر سراغ گوشی میره ، گوشیش رمز نداره و همه میتونن برن تو گوشیش ... 💣 ماجرای اون شب مثل بمب تو فامیل ترکید ، آبجی مریم ماجرا رو تو گروه فامیل ناب تعریف کرد ، هر کی ی چی میگفت 🔻- یکی میگفت از عمو رضا بعیده... 🔺- یکی میگفت : حق با عمورضاست ... 🔻- یکی میگفت : جمع کنین این حرفا چیه ... 🔺- یکی میگف : دیگه میخواین بریم تو غار زندگی کنیم ... 🔻- یکی میگفت : من ی نفرو میشناسم که این بلاها سرش رفته ... 🔺- یکی میگفت : اون بار تو روزنامه خونده عکسای ی بازیگری رو ازش برداشتن و اخاذی کردن ... 🔻- یکی گفت : اینا همش الکیه... 🔺- یکی میگفت : اگه بده چرا خودشون اونجا کانال دارن ، هم مراجع هم بزرگان ، هم رهبر ✅ جاتون خالی یه کمپین تشکیل شد تا برن با عمو رضا بحث کنن ولی همه دست از پا درازتر برمیگشتن ... اما فرداشب فرق داره ، 👥فرداشب همه ی جا جمع میشن تا با عمو رضا بحث کنن ، موقعیتی که ی ساله منتظرش هستیم... 📲الان هم تو گروه غوغایی به پاست ... کی چی بپرسه ؟ چه جور بپرسه ؟ و... 🚕- چشم آبجی جونم تو راهیم داریم میایم ، کی اومده ؟ 👌- همه ، عمو حسین و عمو محسن و عمو مرتضی و عمه زهرا و عمه نرگس و ... همه هم با بچه هاشون اومدن ، زودتر بیا 🚏- نزدیکیم تو راهیم ، داریم میرسیم فعلا خداحافظ یکم دیگه میبینمت ادامه دارد....... ……………………………………ا 👇برای مطالعه قسمت چهارم این لینک رالمس نمایید https://eitaa.com/repentance/876