میدونی راسش ما الان باید چمدونبسته و خدافظیکرده و آماده، نشستهبودیم سر جاهامون و راه میفتادیم که بعد این همه انتظار بریم به سمت وصال. قربونش برم امام رئوف قرار ملاقاتمونو عقب انداخت که خب چشم، راضیایم به رضای امام رضا جانمون . اصن تشنهتر شدن خودش نعمته برای منتهای گوارایی آب. اما دل، که این حرفا حالیش نیس. ما موندیم و دلامون از پیشمون فرار کردن، قایم شدن کنج حرم . .