مثل شمع به روی خاک، چکیدن سخت است با پر و بال پر از زخم، پریدن سخت است تا چهل سال، فقط آه کشیدن سخت است یاد گودال و حرم،جامه دریدن سخت است با لب تشنه و با یک دل مضطر هرشب یادِ یک واقعه از خواب پریدن، سخت است بهر آن که سر و عمامه ی او سوخته است حرف، از کوچه و بازار شنیدن،سخت است یادِحلقوم علی، حنجر او سوخته است این وسط، حرمله را یکسره دیدن، سخت است پیش آن کس که شرر بر جگرش افتاده خنجری کند به جان پدرش افتاده دیده که در ته گودال، سرش افتاده تشنه لب کشتن مذبوح، شدیدا سخت است بوریایی که خودش دیده و اما حالا دم آخر کفنش را طلبیدن، سخت است 🏴🕯🏴