آقای سامرا، چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادر خود، قدکمان شدی
عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی، تو میروی
چون مادرت زمان جوانی،تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟
یوسف،جدا ز خیمه کنعان چه میکنی
تنها غریب گوشه زندان چه میکنی
ابن الرضا، به حلقه شیران چه میکنی
حتی درندگان به تو تعظیم میکنند
اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
بغضی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین و ولی یادِ کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس،سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ، به پهلوی تو نرفت
آقا سلام بر تو و دریای تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهای تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
🏴🏴🏴