🍃🌸🍃🌹🍃☀️🍃🌹🍃🌸🍃
🔴 داستان پیغمبری بوعلی سینا (ره)
♻️ مشهور است که بوعلى در حواس و در فكر انسان فوق العادهاى بوده و شعاع چشمش از ديگران بيشتر و شنوايى گوشش تيزتر بود. به طورى كه مردم درباره او افسانهها ساختهاند.
مثلا مىگويند هنگامى كه در اصفهان بود، صداى چكش مسگرهاى كاشان را مىشنيد.
شاگردش بهمنيار به او گفت: شما از افرادى هستيد كه اگر ادعاى پيغمبرى بكنيد، مردم مىپذيرند و واقعا از خلوص نيت ايمان مىآورند.
بوعلى گفت: اين حرفها چيست؟ تو نمىفهمى؟
بهمنيار گفت: نه. مطلب حتما از همين قرار است.
بوعلى خواست عملا به او نشان بدهد كه مطلب چنين نيست و در يك زمستان كه با يكديگر در مسافرت بودند و برف زيادى هم آمده بود، هنگام سحر مؤذن اذان مىگفت، بوعلى بيدار بود و بهمنيار را صدا كرد.
بهمينيار گفت: بله.
بوعلى گفت: برخيز.
بهمنيار گفت: چه كار داريد؟
بوعلى گفت: خيلى تشنهام. يك ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى كنم.
بهمنيار شروع كرد استدلال كردن كه استاد، خودتان طبيب هستيد. بهتر مىدانيد معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد مىشود و ايجاد مريضى مىكند.
بوعلى گفت: من طبيبم و شما شاگرد هستيد. من تشنهام شما براى من آب بياوريد، چكار داريد.
باز شروع كرد به استدلال كردن و بهانه آوردن كه درست است كه شما استاد هستيد و لكن من خير شما را مىخواهم من اگر خير شما را رعايت كنم، بهتر از اين است كه امر شما را اطاعت كنم. پس از آنكه بوعلى براى او اثبات كرد كه برخاستن براى او سخت است.
گفت: من تشنه نيستم. خواستم شما را امتحان كنم.
آيا يادت هست به من مىگفتى: چرا ادعاى پيغمبرى نمىكنى؟ اگر ادعاى پيغمبرى بكنى مردم مىپذيرند. شما كه شاگرد من هستى و چندين سال است پيش من درس خواندهاى، مىگويم، آب بياور، نمىآورى و دليل براى من مىآورى، در حالى كه اين شخص مؤذن پس از گذشت چند صد سال از وفات پيغمبر اكرم (ص) بستر گرم خودش را رها كرده و بالاى ماءذنه به آن بلندى رفته است تا آن كه نداى (اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله) را به عالم برساند.
او پيغمبر است، نه من كه بوعلى سينا هستم.
عضـویت در کــانال👇
🔆
@TaghziyeSalem_sh
🍃🌸🍃🌹🍃♥️🍃🌹🍃🌸🍃