د. این قشر از زنان نهایتا به خیل طرفداران انقلاب اسلامی پیوستند. تمامی عوامل، درکل به سیاسیشدن توده عظیمی از زنان منجر شدند و ازاینطریق محیط مناسبی برای شرکت زنان در فرآیند انقلاب اسلامی فراهم گردید.
مساله تحول زنان و شرکت آنان در انقلاب را از دید روانشناختی اینگونه میتوان تعبیر نمود که عملکرد عینی انسانها در سطح فرد و در سطح اجتماع، بیش از هرچیز از عملکرد روحی آنان متاثر است و عملکرد فکری و ذهنی در مرتبه دوم قرار دارد؛ بهعبارتی بالاگرفتن نارضایتیها ابتدا باعث ایجاد تالمات روحی میشود و سپس در ذهنیت و عملکرد عینی آنها تاثیر میگذارد. این مساله باعث ایجاد جنبشهای اجتماعی برای رهایی از ظلم و ستم میشود و این جنبشها چون برخاسته از نارضایتیها، خواستها و نیازها هستند، باعث رشد روابط پویا و پیچیدهای میشوند که بنیان اصلی انقلاب را فراهم میسازند.
4ــ اسلام:
دین اسلام به سلسلهای از عبادات، کار و پند و اندرزهای اخلاقی منحصر نیست. دین نهتنها روابط میان خالق و مخلوق را بیان میکند، خطوط اصلی روابط انسانها، حقوق و وظایف آنها در اجتماع نسبت به یکدیگر را نیز عرضه میدارد. بهطورکلی اسلام عنصر بنیادین حیات فردی و اجتماعی مسلمانان را تشکیل میدهد؛ ازاینرو فهم جایگاه انسان و به تبع آن جایگاه و نقش اجتماعی زنان مسلمان در گرو شناخت جهانبینی اسلام است. تنها در این صورت است که میتوان به ارزشهای تعیینکننده پایگاه زن مسلمان دست یافت.
زمانی امپراتوری بزرگ روم بر این عقیده بود که زن موجودی است بیجان، که از حیات اخروی بیبهره است و حق سخنگفتن در حضور مردان را ندارد. کنفوسیوس چینی که اغلب به فکر و اندیشه او احترام گذاشته میشود، گفته است: «زن حق ندارد امر و نهی کند؛ چراکه کارش منحصر به کارهای منزل است و باید او را در منزل نگهداشت تا خیر و شرش از آستانه خانه فراتر نرود.» فیلسوف آلمانی، هگل، گفته است: زنی که من ناچار باشم به او احترام بگذارم و از او تقدیرکنم، هنوز آفریده نشده و نخواهد شد.[viii][viii] امپراتوری بزرگ فارس قدیم زن را مصدر بلاها میدانست و اعراب جاهلیت با آن خشونت و وحشیگری دختران بیگناه و معصوم را زندهبهگور میکردند. در مجموع در مورد عقاید و رفتار این جوامع در ارتباط با زنان چند مطلب قابل ذکر است:
1ــ بشر قبل از اسلام درباره زن دو طرز تفکر داشت: یکی زن را انسانی در سطح حیوانات بیزبان میدانست و دیگری او را به لحاظ انسانی پست میپنداشت. مردان بهعنوان انسانهای کامل، در صورت آزادی زن از شر و فساد او در امان نبودند و بههمینجهت زنان باید کاملا در قید تبعیت مردان قرار میگرفتند!
2ــ در مورد وضع اجتماعی زن نیز دو نظر وجود داشت: عدهای زن را خارج از افراد اجتماعی میدانستند و معتقد بودند زنان همانند نیازمندیهایی چون خانه و سرپناه هستند که از آنها چارهای نیست. برخی نیز معتقد بودند زن مانند اسیری است که به بردگی گرفته میشود و باید از نیمه غالب اجتماع پیروی کند.
3ــ محرومیت زن در جوامع گذشته، همهجانبه بود و زن گاه کموبیش از تمامی حقوق خود مگر به مقداری که بهرهمندی زن در حقیقت به سود مردان یا قیم زنان بود، محروم میشدند.
4ــ اساس رفتار مردان با زنان، براینباور استوار بود که جنس قوی بر ضعیف غلبه دارد؛ بهعبارتدیگر هر معاملهای که مردان با زنان میکردند، براساس استخدام و بهرهکشی بود. این روش امتهای غیرمتمدن بود اما امتهای متمدن نیز زن را انسانی ضعیفالخلقه میدانستند که توانایی برخورداری از استقلال در امور خود را ندارد و نیز موجودی است خطرناک که بشر از شر و فساد او در امان نیست.[ix][ix]
در چنین زمانی بود که اسلام به زن شخصیت داد، کرامت زن را به او بازگرداند و او را با هویت اصلی و واقعیاش آشنا کرد.
از دیدگاه اسلام زن و مرد مکمل یکدیگرند. آنها شبیه هم نیستند اما با هم برابرند. البته بنا به اختلافات فطری، مسئولیتهای آنها با مردان متفاوت است. تغییرات فطری زن و مرد نه یک تبعیض که یک تقسیم مسئولیت است و البته هدف از وجود این اختلافات برپاداشتن جامعه بشری است. اگر زن نیز عینا همان کارکردهای مرد را میداشت، آنها دیگر نیازی به هم نداشتند و ضرورتی برای زندگی مشترک احساس نمیگردید.
زن و مرد دو انسانند و در انسانیت متساوی و متشابه هستند؛ یعنی در آنچه به انسانیت انسان مربوط میشود، هر دو برابر و همانند یکدیگرند؛ صرفا مرد انسان مذکر است و زن انسان مونث. شایان ذکر است که استعمال کلمه تساوی و تشابه درخصوص حقوق زن و مرد، یک بار معنایی را نمیرساند و این دو با هم تفاوتهای مهمی دارند؛ بهعبارتی ارزش کمی حقوق زن و مرد با یکدیگر برابر است اما از نظر کیفی مساله فرق دارد.[x][x] غربیان نیز به این امر معترفند. الکسیس کارل در کتاب «انسان موجود ناشناخته» مینویسد: «بهعلت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن