۞ تلنگری برای زندگی ۞
فقط کافی بود گله کنم دعوا کنم چنان کولی بازی در میاورد و خودش و به کوچه علی چپ میزد و یارکشی میکرد ک
رفتم اون ور تر دیدم رفتن کنار ماشین ها پچ پچ میکنن تا منو دیدن از شرمندگی خنده الکی و .... 👌نفهمیدیم کی جمعیت رو دور زدن هیچی دیگه برگشتیم خونه تو راه برگشت توی ماشین با موسیقی اشک میریختم از اینکه سحر شدم و مهر یک ازدواج احمقانه خورده بود توی شناسنامه من هی دستم رو نوازش میکرد هی پس میزدم بازم رسیدیم، خونه شروع کرد که تو بدبینی ووووو گفتم دیگه چی باید می دیدم و اینکه بازهم به ناراحتی ختم کردیم ولی اون هر شب رابطه میخواست و روز از نو روزی از نو🥀🥀 دلم پر بود از اون دل پری ها که اشک بی اختیار میاد و یهو می بینی صورتت خیسه ... از سرنوشتم گله داشتم از همه چیز جالبه مادرش میگفت مقصر تویی تو شوهر داری بلد نیستی!! یکی نبود بگه د اخه وقتی دلی در کار نیست عشقی نیست این سیاست های زنانه به چیمه وگرنه من خوب بلد بودم عاشق بشم از داستان های عاشقانه ای که هیچوقت منتشر نکردم، هم میشد فهمید عاشقی بلدم ولی شرط عاشقی عشق بود عشق .... یک روز بهم گفت بیا باهات حرف بزنم نشستم کنارش بهم گفت میخوام چند تا حقیقت بهت بگم منم گفتم می‌شنوم، گفت من مواد مخدر صنعتی میفروشم گفت من به دو تا دختر تعرض کردم دیگه گوشام نمیشنید دستهام سست شد میخواستم بالا بیارم از شدت فشار عصبی اما اون ادامه داد وووو .... باورم نمی شد نه باورم نمی شد دست و پام عقلم چشمام همه ش درگیر و بسته شده بود قدرت اختیار نداشتم قدرت اعتراض نداشتم... ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹@Talangoory🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══