🌱💓🌿
گفتم پریسا این من رو کتک زد من بخوام هم نمی تونم دیگه دوستش داشته باشم نمی تونم اعتماد کنم!😤☹️
_من حسابی از خجالتش دراومدم تو اتاق بهش گفتم بار آخرش باشه ازاین غلط ها می کنه الـان هم می گم اگه یه بار دیگه دست روی تو بلند کنه !!
اون موقع با من طرفه ، تو هم دیگه تمومش کن دنبال ماجرا رو نگیر به خدا حالـم خوب نیس به اندازه کافی بهم فشار اومده، دیگه تحمل ندارم..😮💨
آریا گفت پریا جان من ازت معذرت میخوام من اشتباه کردم نباید این کار را می کردم جبران می کنم ،
هرطـور شده ازدلت درمیـارم🥲🙏
پوزخندی زدم و گفتم خیلی جالبه یه دفعه چی شد ازاین رو به اون رو شدی تو اتاق معجزه شد!!
پریسا گفت من باید برم خونه
ورو به آریا گفت یه ماشین برای من بگیر
آریا گفت ؛خودم می رسونمت
پریسا سری تکون داد و به سمت من اومد و بغلم کرد و بوسید و گفت فعلـا یه چندروز خونه مامان اینها نیا تا صورتت خوب بشه!
و رو به آریا گفت من دیگه سفارش نکنم هوای خواهرم رو داشته باش،
اگه یبار دیگه اذیتش کنی خودم میام میبرمش!!🤨
پریسا خداحافظی کرد وبـه سمت در خروجی رفت وآریا هم پشت سرش رفت که برسونتش،،
آریا تا شب نیومد و من تموم مدت فـکر کردم اما به هیچ نتیجه ای نرسیدم ولـی خودم رو آمـاده کردم ، بـرای جدایـی برای تنها بودن
سـهم من از زنـدگی همین بودو تنها بودن بی کس بودن و باید این رو می پذیرفـتم!
شب آریا زنگ زد وگفت ؛عزیزم من دارم میـام خونه چیزی نیــاز نـداری☺️
_نه!
╔═•══❖•ೋ°
@Talangoory
╚═•═◇💐⃟َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°