📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب) 🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند. (۳۳) 📚 انتشارات عهدمانا ... زید بن عمر ؛ همان جوانی که روزی نزدم آمد و از من خواست کاری در اختیار او قرار دهم. من نیز که دنبال جاسوسانی برای اعزام به کوفه بودم راهی کوفه اش کردم. نامه اش را با درود و سلام به معاویه آغاز کرده و در ادامه نوشته است : همه در حال آماده شدن برای حمله به شام هستند ، جوانان و حتّی پیرمردان بسیاری از قریش و سایر قبایل عرب آماده شده اند. شنیده ام از ایران و مصر نیز کسانی به على پیوسته اند . گمان کنم سپاهیان علی به بیش از صد هزار تن برسند. علی و یارانش با ایراد خطبه هایی آتشین ، حکومت شام را آماج حملات خود قرار داده و معاویه را مردی فاسد می خوانند . علی در یکی از خطبه هایش درباره ی جنگ با شامیان گفت : « من بارها جنگ با معاویه را بررسی کرده ام و پشت و روی آن را سنجیده ام ؛ دیدم راهی جز پیکار نیست و اگر تصوّر می کنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند هر روزی که جنگ را به تأخیر می اندازم ، برای آن است که آرزو دارم عدّه ای از آنها به ما ملحق شوند و هدایت گردند و در لابه لای تاریکیها، نور مرا نگریسته و به سوی من بشتابند که این برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است ... ای مردم ! از فتنه های دنیا دوری گزینید. همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها هواپرستی و بدعت گذاری در احکام آسمان است. اگر باطل با حق مخلوط نمیشد ، حق بر طالبانِ حق پوشیده نمی ماند و اگر حق از باطل جدا و خالص می گشت ، زبان دشمنان قطع می گردید. آنها قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند ... ای مردم ! به ریسمان الهی چنگ بزنید و با اتّکای او در راه او جهاد کنید و با دشمنان حق و حقیقت پیکار کنید. هر کس از خدا خیرخواهی طلبد ، توفیق یابد و آن کس که سخنان خدا را راهنمای خود قرار دهد ، به راست ترین راه هدایت شود. پس همانا همسایهٔ خدا در امان و دشمن خدا ترسان است. ↩️ ادامه دارد...