🇮🇷تَنْهٰاتَرینْ‌هٰا🇵🇸
کوچه، این واژه‌ی در غمْ غلطان... کوچه، یادآورِ پرپر شدن است... کوچه خالی شده از واژه‌ی مَرد... کوچ
«دَر» پس از او به خودش نفرین گفت... که چرا سوخت و مسماری داشت... که چرا خاصیتش سوختن است... که چرا باید از او رد بشوند... بارها سوخت در این آتش شرم... که فقط کاش، فقط کاش که مسمار نداشت... و کسی گفت در اعماق زمان با حسرت... «آری آن روز چو می‌رفت کسی... داشتم آمدنش را باور... من نمی دانستم معنی هرگز را... تو چرا باز نگشتی دیگر؟...»