ما که هنوز بخاطر آمدن ها و رفتن ها ذوق می کنیم و روحمان نابود می شود، بسیار کوچک و نازک نارنجی تشریف داریم و در شان غمهای بزرگ نیستیم؛ پس حقمان است که عذابِ کوچک ماندنمان را بچشیم و دایم شکایت کنیم و ناله برآوریم از عالَم و آدم که اینجااا دیگر کجاااست که ما را آوردی و گرفتار کردییییی؟... و او نیز شایسته است که با نگاهی عاقل اندر سفیهانه در ما بنگرد و بگوید: بزرگ شو بیچاره!... داری عذاب کوچک ماندنت را تحمل می کنی... بزرگ شو... و ما تا زمانی که این ظرفیت را در خود ایجاد نکنیم، این قصه سر دراز خواهد داشت و ما زیر بارِ «بودن» لِه و لورده خواهیم شد و هییییچ اثری، هیچ اثری از ما نخواهد ماند؛ چرا که بزرگان، از آن رو ماندگار شده اند که نان از قِبَلِ بزرگی روحشان خورده اند و می خورند و همه را بر سر سفرۀ عظیم روح خویش، مهمان می کنند... بزرگ شو بیچاره!... بزرگ شو!
#فکت