هدایت شده از نٰاشِنٰاسٰانِ آشِنٰا...
پناه میبرم امشب به سرفههای طویل
به رنگِ سرخِ همان صورتی که میدانم
تمامِ زندگیام بوی بودنت را داشت
و خاطرات تو را من شبانه میخوانم...
هنوز چشم من اینجا به صورتت قفل است
هنوز رنگِ تمنا به قوّتش باقیست
هنوز مرگ و نبودن، هنوز بیمعنیست
چه زود میرسد آن دم که مرگ، اینجائیست...
ذلیلِ چشمِ خمارِ تو بودهام یک عُمر
عزیزِ چشمِ جهانی و خود نمیدانی
فرار میکنی از من که مملو از دردم
شناسنامهی صبر مرا نمیخوانی...
فرار میکنی از من، به سوی عقربهها
به سوی رفتن و رفتن به سوی ویرانی
تمام میشوم از قصه میروم بیرون
منم که میروم، اینجا تویی ک میمانی...
#چار_پاره
#غریبه
برای
#او
برای او که جهانم به پای او افتاد
برای او که مرا زندگی و مرگ آموخت
پناهِ هر شب این گریههای من او بود
بگو به او که دلم در غمش فقط میسوخت...