نگاهش میان انبوه جمعیت چرخید و بر تک‌تک چهره‌ها ثانیه‌ای ثابت ماند... یکایکشان را می‌شناخت! از اسم و رسم گرفته تا خواسته و حاجاتشان را. قدم برداشت.محکم و استوار به مثال کوه! کنارهرکدام، لحظاتی ایستاد و شیرینی نگاهش را به رویشان پاشید. دست به سوی آسمان بلند کرد و با شیرینی لب به سخن باز کرد و برای مستجاب شدن حاجاتشان دعا! شیرینی‌ای که مصداق احلی‌من‌العسل بود. گویی می‌خواست برای خدایش شیرین‌زبانی کند و دلش را نرم تر... فرشتگان به سویش آمدند و به سر و صورتش بوسه زدند و خواستند غرق در برکت وجودش شوند. دورش چرخ زدند و عطرش را بو کشیدند، گویی میخواستند عطرش را تا به عرش هدیه برند. جبرئیل به یاد آورد خاطرات مدینه‌را، آن صورت نحیف و غرق نور را... تا بنای هفتم آسمان چراغانی شده بود از نور وجودش... فرشتگان بر بالینش نازل می‌شدند و شفاعت می‌طلبیدند. از همان دوران کودکی مهر می‌ورزید و محبت می‌پاشید به هر نگاه و چهره‌ای. از دشمنش گرفته تا آهوی بی‌گناه... شد ضامن آهو و ضمانت کرد تک‌تک روسیاهان را! امید پاشید به قلب ناامیدان... شد مهربان‌ترین عالم! بابارضای یتیمان💚 ✍🏻آمنه‌سادات‌حکیم بہ‌‌‌‌ قول لیلے سلطانے تقدیم‌بہ‌‌‌‌: آقاےرئوف؛ آنڪہ‌‌‌‌ یڪ گوشہ‌‌‌‌ از نگاهش براے "اعجاز" ڪافےست... حضرت علےبن‌موسےالرضا"علیہ‌‌‌‌‌السلام" و خودمانے‌تر، خورشید‌ایران، بابارضا جانمان! پی‌نوشت: وقتی خواهر مهربون بابارضا به کریمه‌ی اهل بیت معروف‌ان ببینید برادرشون دیگه چقدر بخشنده و مهربونه💛