😂😊 اقا‌ابراهیم‌هادی‌یه‌روز‌برای‌ رفقاشون‌تعریف‌میکردن‌میگفتن کهـ‌داخل‌کردستان‌بودیم‌یه‌روز‌پنج‌تا جوان‌روستایی‌به‌عشق ‌امام‌خمینی‌(ره)‌اومده‌بودند‌جنگ، بعد‌موقع‌نمازشد‌دیدم نماز‌نمیخونند‌بشون‌گفتم‌چرا‌نمیخونید گفتند‌مازنماز‌بلد‌نیستیم‌تاحالا‌نخوندیم بعد‌اقا‌ابراهـیم‌گفتندپس‌من‌و‌این‌رفیقمون به‌شمـآ‌یاد‌میدیم گفتند‌باشه،اقا‌ابراهیم‌گفت ‌پس‌این‌اقاجلووایمیسته هرکاری‌کردشماهم‌انجام‌بدید [تو‌رکعت پیش‌نماز‌سرشونو شروع‌کردن‌با‌خاروندن‌ناخوداگاه، بعد‌این‌پنج‌تاجوان‌به تقلید شروع‌کردن به خاروندن‌سرشون😑 اقاابراهیم‌گفت‌خودمو‌کنترل کردم نخندم] [[داخل‌رکعت مُهر‌چسبید به‌سرپیش‌نمازُ افتاد پایین‌به سمت چپ‌خم شد‌که‌مهر‌روبرداره این‌جوان‌ها‌هم‌به‌تقلید‌همین کار‌رو‌انجامدادند😐😂😂]] اینجادیگه‌اقاابراهیم نتونست جلو‌خنده‌شونو‌بگیره‌وزد‌زیر‌خنده ♥ 😁 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad