از: رزمندگان دیروز به: رزمندگان فردا ....... اگر دوباره جنگی آمد، از قول «ما رزمندگان دیروز» به «رزمندگان فردا» بگوئید: عزیزانم! «در حین مبارزه با دشمن متجاوز، به بعد از جنگ هم بیاندیشید»✅ مبادا «ارزش‌ها» را در خاڪریزها جا بگذارید، اگر چنین ڪنید، ارزش ها، مثل امروز، «عوض» می شود و «عوضی‌ها» ارزشمند می شوند😈 می بینید ڪه چگونه ما را «غریبه» می‌پندارند! آن روزها: «قطار قطار🚞» می رفتیم... «واگن واگن» بر می گشتیم «راست قامت» می رفتیم... «ڪمر خمیده» بر می گشتیم😔 «دسته دسته» می رفتیم... «تنهای تنها» بر می گشتیم🚶‍♂ بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری💐 فقط «آغوش گرم مادری»، چشم انتظارمان بود و دگر هیچ..! اما مردانه، ایستادیم... باور ڪنیدڪه: ما هم دل داشتیم فرزند و عیال و خانمان ‌داشتیم اما با «دل» رفتیم... «بی‌دل» برگشتیم با «یار» رفتیم... با «بار» بر گشتیم با «پا» رفتیم... با «عصا» بر گشتیم با «عزم» رفتیم... با «زخم» برگشتیم با «شور» رفتیم... با «شعور» برگشتیم ما اڪنون «پریشان» هستیم اما «پشیمان» نیستیم ما، همان ڪهنه رزمندگان پیاده‌ایم ڪه «سواری» نیاموخته‌ایم ما، همان های هستیم ڪه به «وسوسه‌ی قدرت» نرفته بودیم می‌دانی «تعداد ما» در هشت سال جنگ، چند نفر بود؟ ۳/۵ درصد از جمعیت ایران اما، «مردانگي» را «تنها» نگذاشتیم ما «غارت» را آموزش ندیده بودیم رفتیم و «غیرت» را تجربه ڪردیم اڪنون نیز فریاد می‌زنیم ڪه: این «حرامیان قافله‌ی اختلاس»، از ما نیستند... این «گرگانی ڪه صد پیراهن یوسف را دریده‌اند»، از ما نیستند این «خرافات خوارج ‌‌‌پسند»، وصله ی مرام ما نیست ما، نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذڪر سالار شهیدان، جنگیدیم اما «استخوان در ‌گلو» و «خار در چشم»، از «وضعیت امروز مردم خوبمان» شرمنده‌ایم شرمنده ایم، با صورتی سرخ شرمنده ایم، با دستانی ڪه در فڪه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعات غرب جا مانده است ای همه ی آنانی ڪه «احساس پاڪ» را می شناسید! ما، اگر به جبهه نمی‌رفتیم، با دشمنی ڪه به تلافی قادسیه، برای هلاڪ مردم و میهن مان ایران، آمده بود، چه می ڪردیم؟ شما را به ان سالار شهیدان، ما را بهتر قضاوت ڪنید حساب اندڪی از ما ڪه «آلوده» شدند و «شرافت» خود را فروختند، را به پای ما ننویسید بگذاریم و بگذریم. ••●❥❤️❥●•• @TarighAhmad