♦️مردم بندگان دنیایند، و دین همانند چیز خوش طمع و لذیذى بر زبانشان است که تا آنگاه که زندگى شان (به وسیله آن) پر رونق است، آن را نگه مى دارند، ولى هنگامى که به بلا (در امر دین) آزموده شوند، تعداد دین داران اندک گردند.(۵)
سپس فرمود :
شما مرا دعوت کردید، اگر حاضر به همکارى نیستید به جایگاه اصلى ام باز مى گردم، در واقع براى اتمام حجّت بر آن گروه پیمان شکن است، زیرا اگر امام(ع) مى خواست بازگردد، بعد از خبرهاى قطعى که از شهادت مسلم و هانى و پیمان شکنى اهل کوفه به او رسیده بود و هیچ مانعى در ظاهر وجود نداشت، باز مى گشت.
او به خوبى مى داند مسیر او به سوى کربلا، میدان جانبازى و شهادت او است، و این خبر از جدّش رسول خدا(ص) به او رسیده بود.
مطابق روایتى حضرت(ص) فرمود :
📋《أَیُهَا النّاسُ! أَنَا ابْنُ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(ص)!
وَ نَحْنُ أَوْلى بِوِلایَةِ هذِهِ الاُمُورِ عَلَیْکُمْ مِنْ هؤُلاءِ الْمُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ فیکُمْ بِالظُّلْمِ وَ الْعُدْوانِ، فَإِنْ تَثِقُوا بِاللّهِ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَهْلِهِ فَیَکُونُ ذلِکَ لِلّهِ رِضىً، وَ إِنْ کَرِهْتُمُونا وَ جَهِلْتُمْ حَقَّنا وَ کانَ رَأْیُکُمْ عَلى خِلافِ ما جاءَتْ بِهِ کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُکُمْ اِنْصَرَفْتُ عَنْکُمْ》
♦️اى مردم! من فرزند دختر رسول خدایم، ما به ولایت این امور بر شما (امامت بر مسلمین) از این مدّعیان دروغین که در میانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار مى کنند سزاوارتریم.
اگر به خدا اعتماد کنید و صاحبان حق را بشناسید، مایه خشنودى خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسید و عقیده شما برخلاف آن باشد که در نامه هایتان نوشته اید و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم.
حرّ بن یزید در پاسخ عرض کرد :
اى اباعبدالله(ع)! ما از این نامه ها و فرستادگان بى خبریم!
امام(ع) به یکى از خدمت گزاران به نام عقبة ابن سمعان، رو کرد و فرمود :
📋《یا عُقْبَةُ! هاتِ الْخُرْجَیْنَ اللَّذَیْنِ فِیهِمَا الْکُتُبُ》
♦️اى عقبه! آن دو خورجین نامه ها را بیاور.
عقبه نیز نامه هاى شامیان و کوفیان را حاضر کرد و پیش روى آنان ریخت، آنان پیش آمده، به نامه ها نگاه کرده و مى گذشتند!(۶)
هنگامی که سخنان امام حسین(ع) به پایان رسید، سپاه حر همچنان ساکت بودند و سخنی نمی گفتند چون آنان مأمور بودند به هر قیمتى شده اجازه ندهند که امام حسین(ع) به کوفه نزدیک شود، و اجازه بازگشت به مدینه را هم نداشته باشد، بلکه امام(ع) را در یک منطقه دور از آبادى ها فرود آورند تا لشکریان دیگر فرا رسند و امام(ع) را در محاصره کامل قرار دهند.
پس در این هنگام؛ حرّ بن یزید ریاحی به عنوان فرمانده اعزامی عبیدالله بن زیاد گفت :
ما دستور داريم كه وقتی تو را ديدار كرديم از تو جدا نشويم، تا اینکه تو را در كوفه به عبيدالله تحویل دهیم.
امام حسین(ع) در پاسخ به او فرمود :
📋《الْمَوْتُ أَدْنَى إِلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ》
♦️مرگ براى تو نزديك تر از اين آرزو است.
سپس امام(ع) به اصحاب فرمود :
📋《قُومُوا فَارْكَبُوا》
♦️برخیزید و حرکت کنید.
همین که خواستند حرکت کنند، حرّ و لشکریانش راه را بر آنها بستند و مانع حرکت آنان شدند.
امام(ع) در این هنگام خطاب به حرّ فرمود :
📋《ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ! مَا تُرِيدُ؟》
♦️مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟
حُرّ جواب داد :
📋《أَمَا لَوْ غَيْرُكَ مِنَ الْعَرَبِ يَقُولُهَا لِي وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ الْحَالِ الَّتِي أَنْتَ عَلَيْهَا مَا تَرَكْتُ ذِكْرَ أُمِّهِ بِالثُّكْلِ كَائِناً مَنْ كَانَ وَ لَكِنْ وَ اللَّهِ مَا لِي إِلَى ذِكْرِ أُمِّكَ مِنْ سَبِيلٍ إِلَّا بِأَحْسَنِ مَا يُقْدَرُ عَلَيْه!》
♦️اگر كسى از عرب جز تو در چنين حالى كه تو در آن هستى، اين سخن را به من می گفت، من نيز هر كه بود نام مادرش را به عزا گرفتن مي بردم، ولى به خدا من نمى توانم نام مادر تو را جز به بهترين راهى كه توانائى بر آن دارم، ببرم.(۷)
زهیر بن قین به امام(ع) پیشنهاد جنگ با آنان را داد، اما حضرت(ع) نپذیرفت.
📚منابع :
۲)تاريخ الأمم و الملوك طبری، ج۵، ص۴۰۱
۳)الفتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۳۵
۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۱۹۲
۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۴، ص۳۸۱
۶)مقتل الحسین(ع) خوارزمى، ج۱، ص۲۳۷
۷)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۷۸
@TarikhEslam