#گپ_روز
#موضوع_روز : «رغبتهای ما، محور تمام انتخابهای ما هستند، باید درست مرتبشان کنیم»
✍️ هر دو فعال بودند و دغدغه مند. از بهترین فعالان فرهنگی که این سالها مجموعه ما را یاری داده بودند.
خدا خواست و شدند همسر و همراه هم.
بعد از ازدواج کاملاً بارز بود که توجه شان از همه چیز برداشته شده و بیشتر مشغولند به روزهای نو و جریان هیجان انگیزی که وارد شده اند به آن.
• کمرنگ شدنشان نه از جهت کار، که به جهت کمرنگ شدن دغدغه، برایم نگران کننده بود.
اینکه دو نفری که همیشه در صف اول و از موثرترین افراد بودند، حالا کاری از نبودنشان لنگ نیست، برای این دو نفر خطرناک است!
• همیشه در جلسات میگفتم : گاهی ما تصور میکنیم در وسط میدانیم، اما این فقط تصور ماست، اگر برگردیم و دور و برمان را خوب نگاه کنیم میبینیم جایمان دیگران دارند عاشقی میکنند، و ما فقط بدنمان در یک حرکت جهادی رفت و آمد دارد نه قلبمان.
و این یک پیش آگهی است از یک اتفاق بالاتر ...
که بزودی این قلب آنقدر خاموش می شود که نه ایده ای برایش میماند و توانی برای اجرا و از همه بدتر نه «شوقی برای ماندن و دویدن»!
• چند وقت بعد، روزی هر دویشان را صدا کردم و گفتم «تعهد» همیشه مهمترین نبض یک جهادگر است که اگر از کار بیفتد عملاً کارایی او از دست میرود! «تعهد به امام»...
• من فکر میکنم شما نیاز دارید مدتی باهم دور از هیاهو و کثرتهای دور و برتان باشید و باهم بیشتر وقت بگذرانید، اینگونه هم این تشنگی سیراب میشود و هم دیگران معطل کارها نمیمانند و میدانند که شما را ندارند و رویتان حساب نمیکنند. چند وقتی از هیاهوی اینجا کناره بگیرید و باهم باشید تا میلتان به جهاد برگردد و دوباره بیایید و مشغول شوید.
• مقاومت زیادی نکردند و به ظاهر پذیرفتند.
از اتاق رفتند ولی مشخص بود حال و احوالشان روبراه نیست.
✘ چند روز بعد نشسته بودم و مشغول نوشتن متن پویش «نذر کاغذ»...
آمدند و گفتند؛ ما بیرون از اینجا خفه می شویم ! فکر اینکه شادی مان را جایی بیرون این خانه جستجو کنیم راه گلویمان را میبندد. اینکه مدتی مرخص شویم و به جای این تنها «لیلا»ی عالم، به همدیگر مشغول شویم می کشتمان.
قبول داریم همهی خواب رفتنهایمان را، ولی شادی ما بیرون از عبای امام مان نیست!
میایستیم و باز شادی را در خستگی برای او جستجو میکنیم، با این تفاوت که در زندگی جدید کسی را داریم که مثل خودمان فکر میکند، و همان جنس خستگی را می پسندد که پسندیده ماست.
※ راستش بهترین هدیه ای که شاید میشد به من بدهند همین بود!
همین شهود : که بیرون از خیمه امام خبری نیست، حقیقت شادی همینجاست حتی اگر ظاهرش تحمل سختی ها و تنهایی های عجیب و غریب باشد.
گفتم: از مدیرانتان خواهش میکنم کمی کار شما را کمتر کنند، تا نسبت به قبل بیشتر به هم برسید، هر وقت حس کردید آماده اید، خودتان برای روزی بالاتر سبقت بگیرید، اما یادتان باشد سهم خلوتتان با خدا را با یکدیگر پر نکنید تا برای همدیگر بابرکت بمانید.
montazer.ir
🍃
@Tasniim
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج
.