💢وقتی عبدالحسین وارد اتاق شد، چشمانش ناگهان سیاهی می‌رود، در گوشهٔ اتاق روی مبل زنی بی‌حجاب با آرایشی غلیظ نشسته بود 🔸سراسر بدنش خیس عرق شد و پا به فرار گذاشت. آن زن با جسارت گفت: ‌«اگر بروی ترا می‌کشند». ولی عبدالحسین... 💯ادامه داستان را بخوانید💯 👇⚜👇⚜👇⚜👇 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722 هر روز با داستانهای آموزنده مهمان شماییم