! 🌷آتش دوشکای دشمن به سوی ما که در کانال گیر افتاده بودیم، تمامی نداشت. حاج علی فردپور آر.پی‏.جی به دست از کنارم گذشت. صفا و اخلاصش زبان‏‌زد بود. خطاب به همه فریاد می‏‌زد: «ناراحت نباشید، الآن خاموش می‏‌شود.» و همین جملات روحیه‏‌ی قابل توجهی به نیروها می‏‌بخشید. 🌷شب قبل با او صحبت کرده بودم. وقتی همه در حال آماده کردن تجهیزات بودیم، از او پرسیدم: «به نظر شما من شهید می‏‌شوم؟» گفت: «نمی‏‌دانم، هر کس خودش بهتر می‏‌داند چه‌کاره است!» این جواب برایم جالب بود. راست می‏‌گفت، مثل روز برایم روشن بود که مال این حرف‏ها نیستم! در حالی که هر که مرا می‏‌دید فکر می‏‌کرد شهید خواهم شد و تقاضای شفاعت می‏‌کرد. 🌷حاج علی فردپور از تپه سرازیر شد تا سنگر دوشکا را از نزدیک مورد هدف قرار دهد. سنگر بتونی بود و در زاویه‏‌ای قرار داشت که انهدامش بسیار سخت شده بود و اگر این سنگر منهدم نمی‏‌شد، مجبور به بازگشت بودیم و عملیات «عاشورا ۲» به یک عملیات ایذایی محدود تبدیل می‏‌شد. 🌷حاج علی فردپور به نزدیکی سنگر دوشکا رسید، موشک‏هایش را شلیک کرد و دیگر از او خبری نشد. هوا که روشن شد، پیکر مطهر حاج علی، در نزدیکی سنگر دوشکای دشمن، در حالی که رو به آسمان لبخند می‏‌زد، دیده می‏‌شد. ....پس از تحمل یک تشنگی طاقت فرسا، به مواضع شب قبل بازگشتیم و پیکر شهید حاج علی فردپور تا سال‏ها در شهادتگاهش ماند. 🌹خاطره ای به یاد شهید حاج علی فردپور 🥀🥀🥀🥀 🕊 @tehrantanhamasiri