🔅
#مورچه_نمازخوان 🐜
#داستانک
وقت
#اذان شده بود
دختر پنج سالهام طبق معمول چادر نمازشو آورد و گفت: مامان پاشو
#نماز بخونیم
گفتم: الان کار دارم، بعدا میخونیم!
یه نگاهی بهم کرد 🤨 و رفت سراغ بازیش...
بعد از دو ساعت که کارم تموم شده بود، وضو گرفتم و به دخترم گفتم: من میخوام نماز بخونم اگه میخوای بیا
گفت: من کار دارم، وقتی بازیم تموم شد میام!
گفتم پس سجاده منو بیار تا من بخونم
اون هم با کلی غرو لند و اخم کردن😫 سجادهمو آورد
سجادهمو که پهن کردم، گفت: مامان نگاه کن مورچه از سجادهات اومد بیرون😃
فکر کنم نمازشو
#اول_وقت خونده تا الان هم طول کشیده... 😊
منم با یک نگاه توام با خجالت گفتم: بله، همه موجودات خدا رو عبادت میکنن...
#تولیدی_کامل
@TehranTanhamasiri