حقیقت این است که ما بعد از شهادت سیدحسن نصرالله با مجموعهای از گزارههای ناصادق مواجه شدیم. مشخصاً یکی از مهمترینها این بود که برای مثال عدم واکنش ایران عامل شهادت سیدحسن بود این در حالی است که اساسا سوال این است که اجرای وعده صادق ۲ در آن زمان آیا با کیفیت انجام شده ممکن بود؟ و اگر عملیاتی مانند وعده صادق ۱ اجرا میشد چه ثمراتی برای ما داشت؟ چه، پس از وعده صادق ۲ شاهد سنگین ترین بمباران بیروت و شهادت هاشم صفی الدین به عنوان دبیر کل حزبالله بودیم نه فقط ایشان که اسرائیل با تصور و علم حضور سردار قاآنی، آن حجم بمب را بر سر محل ریخت. تصوری که درست نبود. اما باید یکسری مسئله را در خود حزبالله جستجو کرد. شاید برخی نقطه شروع فروپاشی بازدارندگی حزبالله را پاسخ به ترور شهید صالح العاروری بدانند اما در واقع شروع دومینو، پاسخ ضعیف حزبالله به شهادت حاج ابوطالب و حاج ابونعمه بود. حزبالله در جنوب دو لشکر نصر و عزیز را به عنوان نوک پیکان داشت. وقتی فرمانده لشکر نصر(قطاع شرق) ترور شد، پاسخ حزبالله شلیک ۱۱۲ راکت به اراضی اشغالی و جولان در جبهه شرقی بود. یک هفته بعد، فرمانده جناح غربی حزبالله یعنی حاج ابونعمه نیز ترور شد و پاسخ حزبالله واو به واو شلیک ۱۰۰ راکت به قطاع شرقی بود! این دو، فرماندههای آینده حزبالله بودند. وقتی دو فرمانده لشکر رزمی شما که بار حملات ۸ ماه گذشته بر دوش آنها بوده را میگیرند طبیعی است که هدف بعدی مشخص باشد. فرماندهی حزبالله اما به تشدید مرحلهای در زمان و مکان دلخواه خود علاقه داشت. البته در همان زمان نیز کمابیش این استراتژی، عقلانی به نظر میرسید زیرا هدف حزب، حفاظت از لبنان بود. پس از عملیات اربعین نیز دیدیم که سید شهید ما فرمودند اکنون کشور میتواند نفس بکشد. این نشان میدهد که برای شخص سید هیچ چیز مهم تر از عدم ورود لبنان و منطقه به جنگی جدید نبود. سوال این است، تهران چه میکرد؟ حقایقی وجود دارد که ما میتوانیم در دوره فعلی به آن بپردازیم. مهمترین نکته این است که آیا حزبالله یا هر نیروی مقاومت، غلام حلقه به گوش ماست؟ پاسخ، منفی است. نقش مشورتی ما همیشه بوده و هست. سرلشکر شهید محمدرضا زاهدی مخالف خرید پیجرها بودند. سردار شهید عباس نیلفروشان در کنار یکی از دستگاههای ما از تاکیدکنندگان بر تشدید تنش از جبهه لبنان بودند(اشاره به فیلم بالا) البته من منکر این نیستم که برخی در کشور ما نیز مخالف تشدید بودند. غلطترین کار البته این است که در یک وضعیت پسینی به مثابه علامههای دهر بنشینیم و بگوییم چرا قبلا اینگونه شد یا نشد. اگر در شرایط قرار میگرفتیم شاید تصمیمات کلی حزبالله نیز منطقی بود اما همان زمان نیز مشخص بود که حزبالله دارد بر اساس یک محاسبه غلط جلو میرود و آن این است که تصور میکند که اسرائیل جنگ گسترده نمیخواهد. من شاهد بودم که چگونه پس از آن ۲۴ ساعت تلخ شهادت همزمان شهید حاج فواد شکر و دکتر هنیه، تحلیلگران نزدیک به حزبالله میگفتند که ما باید وارد جنگی شویم تا از جنگ بزرگتر جلوگیری کنیم اما سه روز قبل از عملیات اربعین همان عزیزان میگفتند ما نباید بهانه تشدید به دشمن دهیم! درس گرفتن از اشتباهات، کلید هر پیروزی است. ایستادن در یک گوشه خارج از گود و گفتن لنگش کن هم دردی را دوا نمیکند. حال میگویند بر فرض که اینگونه شد، چرا ایران اقدامی نکرد و به آنها کمکی نکرد؟ باز هم مشخص است. سیدحسن تاکید داشت که اگر ما در خطر موجودیتی هم قرار گرفتیم ایران نباید وارد درگیری مستقیم شود. دلایل ایشان مشخص و منطقی بود و هست. بعد از شهادت ایشان چه؟ پاسخ روشنتر است. ما بهترین فرماندهان خود را در دل خطر راهی بیروت کردیم زمانی که دشمن غدار مختصات هر نیرو یا فرمانده مقاومت را مییافت بیدرنگ ضربه میزد(سطح هم برای آنها مهم نبود و همانطور که گفته شد رسما برای ترور فرماندهی نیروی قدس اقدام کردند) جمعی از خبرهترین فرماندهان ما در حال هدایت جنگ بودند؛ اپراتورهای سامانههای موشکی، پهپادی و ... حزب عملا از چرخه خارج بودند یا به دلیل عملیات پیجری، یا بمباران محل و شهادت. افرادی هم که بودند روحیهشان در پایینترین حد بود حال چه کسانی با چه سلاحهایی و زیر نظر چه افرادی روزانه عمق اراضی اشغالی را هدف قرار میدادند؟ باید عادلانه، با چشم باز و در نظر گرفتن همه رخدادها مسائل را بررسی کنیم و درس بگیریم. هدف مبرا ساختن خودمان از خطا و انداختن تقصیرات بر گردن حزبالله است؟ ابداً زیرا چنین گزارهای منطقی نیست اما باید با چشم باز دید.
@Muhallell